توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
تاب می خورد گهواره تنهایی ام
به خواب نمی رود اینهمه بیتابی
زمان ، رَد نمی شود از من
و تو ،
نمیدانی بی پناهی یعنی چه ...
چه بیقرار است زمین ،
بسکه پاهای خسته از التماسم را ،
بر تنش می کِشم
به ناچار تسلیم من است ...
ببین ،
آسمان چگونه مغموم ،
دلتنگی ام را می بارد
و هوا ،
چه معصومانه ،
خِس خِس آخرین نفسهایم را درد می کشد
و تو ،
نمیدانی اسارت یعنی چه ...
تا کجا ، این خیال مشوش را
به حکم رهایی بر دلِ کاغذ خط خطی کنم ...
کاش می دانستی ،
که من تمام بودنم را ،
در آرزوی پرواز ،
به انتظار نشسته ام ...
دیگر بالهای شکسته ام ،
عطر سُکنی را در بستر ترمیم نمی شناسد....
نظرات دیوار ها
نخستین نظر را ایجاد نمایید !