متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • خاطرات یه دختر دانشجو

  • اوایل ترم بود، دختره صبح زود بیدار شد که بره دانشگاه. چون عجله داشت و حواسش نبود بجای 5000 تومن یه 500 تومنی از کشوش برداشت و زد بیرون. سوار تاکسی که شد دید اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته، یه کم که گذشت گفت بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیرشه بلکه یه فرجی شه! باصدایی که دو رگه شده بود پولو داد به راننده و گفت کرایه ی آقا رو هم حساب کنید! پسره برگشت عقب تا اونو دید کلی سلام و احوالپرسی…