متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


یادش بخیر بچه بودیم اولین انشای مهر ماه این بود که تا بستان خود را چگونه گذراندید
معلم های تحصیل ناقص ما که موضوعی بلد نبودن که  بگن که باعث تفکری روشن فکرانه در ذهن ما بچه دبستانی بشه
وسط سال کم میورد میگفت  موضوع ازاد
یه بارم یادمه گفت درمورد مادرتون انشا بنویسید
یه دوست  داشتم از اول سال هیچ وقت انشا نخونده بود از شانس خوب یا بدش اون روز نوبتش شد 
هنوز صدای گلرخ تو گوشه
هنوز اشک های معصومانش یادمه که نوشته بود
تنها چیزی که از مادرم میدونم اینه که وقتی 6 ماهم بوده زود پز منفجر میشه و خونه تمام اشپز خانه اتیش میگیره و مامانم رو من در 6 ماهگی از دست دادم
یادمه عکس مامانشو زده بود پایین انشاش و نوشته بود با این نیستی و خاطره ای ازت یادم نمیاد دوستت دارم مامان ...
اون روز کلاس منفجر شد یکی الکی گریه میکرد
یکی تف میزد به چشاش که اره دارم واست گریه میکنم رفیق
 بگذریم 
الان گلی قصه ی ما 21 مهرماه نی نیش میاد دنیا و میدونم یکی از بهترین مامان های دنیا میشه 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mariya
ارسال پاسخ

از همه ی دوستانم ممنونم
قول میدم بیشتر از اینا بنویسم

آرش
ارسال پاسخ

مررررسی میرا خانوم

qwer
ارسال پاسخ


مرسی

mhr
ارسال پاسخ

ممنون

hegmatane
ارسال پاسخ

مرسی باشی

Negin_wolf
ارسال پاسخ
eli_S_68
ارسال پاسخ

ممنونم
خیلی قشنگ بود