متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    روز موعود...

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۰۳/۰۴
  • نمايش ها : 121

هوا خیلی گرم بود و اذیت کننده. از اواسط مرداد گذشته بود و توی تایم بریدن برنجا بودیم. واسه همین تو اوج گرما بود.

تا وقتی که برسم به سر قرار کلی استرس داشتم. اونکه منو ندیده بود و منم بدتر اصن یادم نمیومد چه شکلی بود:/

حدود 10 دقیقه ای گذشت و خبری از کسی نبود. اینکه چرا دیر کرده رو نمیدونستم ولی مطمئن بودم میاد. من عینک دودی روی چشام بود. یهو متوجه شدم یکی دست چپ، با فاصله چند قدم از من روی نیمکت نشسته...!

عینکم و ورداشتم و با لبخندی که همزمان روی لبای جفتمون نشست همو شناختیم!

وقتی توی کلوب حرف می زدیم بهم گفته بود که موهای پر و لختی داره و گاهی بلند میکنه.البته نه خیلی که تو ذوق بزنه. منم از موهاش سریع شناختمش. در واقع یکی از مزایای چهرش موهاش بود.

وقتی همو دیدیم اومد پیشم و روی نیمکت، کنار من نشست. سلام کردیم، و اون از لرزش دستاشو نگاهی که اکثرا روی دستاش بود استرسش مشخص بود.

واسه همینم گفت: بیا برا اینکه استرسمون کم شه اول کارتی که به عنوان هدیه گرفتم و بدم بهت.

منم گفتم: باشه، منم یه کارت کوچیکی برات گرفتم که دست خالی نیام.

گفت: ا... ببینم...

نوشته توشو خوند و گفت: چه خوب و با حوصله نوشتی. منکه تند تندیه چیزی نوشتم که فقط یه چیزی نوشته باشم تو کارت.

درستم میگفت. از دستخط مشخص بود که سریع و دم اومدن نوشته شده. و بنظر میومد آدم دقیقه نود باشه.به هر حال!

یخورده حرف زدیم. از ماجراهای توی کلوب و اتفاقا و کم کم استرسه افتاد.اونم یه خط در میون شما وتو میگفت. راستش خودمو یادم نمیاد که چطور صداش میکردم.

حدود 45دقیقه ای حرف زدیم و تصمیم گرفتیم که بریم...تا دیر نرسیم خونه. گفت میخوای شمارمو بدم؟

گفتم: نه. فعلا که نیازی نیست.توی ایمیل میتونیم پیام بدیم.

اول من حرکت کردم. اونم یخورده بعد من رسید ایستگاه تاکسی. من جلو نشستم و اون روی صندلی عقب.

بعدها بهم گفت که اونروز کرایه 1000 رو 5 تومن طرف ازش گرفت و اونم چون بابت اونروز استرس داشت و از طرفی منم تو تاکسی بودم، روش نشده بگه بقیه پول چیشد..")))))

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sara261
ارسال پاسخ

naghme44 :
داستان شما شده مثل سریال .منتظرم بقیه خاطرتونو بنویسید .ولی عالی مینویسد تبریک میگم . نویسنده خوبی خواهید شد

ممنون عزیز دلم

naghme44
ارسال پاسخ

داستان شما شده مثل سریال .منتظرم بقیه خاطرتونو بنویسید .ولی عالی مینویسد تبریک میگم . نویسنده خوبی خواهید شد