متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    ادامه...

  • تعداد نظرات : 7
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۰۳/۰۳
  • نمايش ها : 129

با پیامی که دادم همه چیز شروع شد. شروع صحبت از سر شب تا سحر،بعدش خوردن سحری و ادامش تا 6 صبح که آفتاب بزنه. بقول خودش انقد زیاد تا صدای "چی چی نی"ها در میومد(گنجشک)!!

اسمی که تو کلوب داشتم اسم واقعیم نبود. اونم که اصلا صدام نمیکرد. اون میگفت لاکو(دختر) منم میگفتم ریکه( پسر). یه سحر تا صبح و فقط داشت حدس می زد اسمم چیه!! با راهنمایی های مسخره من که بعد ها همش سوژه خندمون بود.!

توی یه کلوب که همشهری به راحتی پیدا نمی شد ما لحظه به لحظه بیشتر نزدیک می شدیم. از آدرس خونه ای که فقط دو تا کوچه با ما فاصله داشت...تا هم محله شدن با خانواده مادرم. تا شناخت کامل مادرم در مورد شوهر عمه هاش، داییش و خیلی چیزای دیگه.

به قول یکی از دوستای توی کلوب که از همه جزییات خبر داشت، میگفت اگه یخورده دیگه جلو برید خواهر و برادر در میاید.

کل ماه رمضون اینطوری گذشت.چن روز مونده به عید فطر رفت تهران به خاطر عمل پدرش. کلوبو بسته بودم.دیگه نمیخواستم برم اونجا بخاطر همینم با ایمیل در ارتباط بودیم.

به شوخی گفتم عیدی بهم بده. اونم گفت چی؟گفتم هر چی، حتی شده یه کارت تبریک.گفت باشه.

اما من فقط شوخی کردم و اون این شوخیو جدی گرفت...!

نظرات دیوار ها


amir_sakett
ارسال پاسخ

به‌به

مچکریم

Negin_A
ارسال پاسخ

naghme44 :
کاش همه رو یجا تعریف میکردین

دقیقااااا

خزان
ارسال پاسخ
sara261
ارسال پاسخ

Amineh :
آقا خب همشو باهم بگو

کم کم بهتره ها...

sara261
ارسال پاسخ

naghme44 :
کاش همه رو یجا تعریف میکردین

همه با هم سخته و زیاد..کم کم برا منم راحت تره.

─═ह☞ԹՊiՌՅԽ☜ह═─
ارسال پاسخ

آقا خب همشو باهم بگو

naghme44
ارسال پاسخ

کاش همه رو یجا تعریف میکردین