متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


 من گمان می کردم

دوستی همچون سروی سرسبز

چارفصلش همه آراستگی ست 

من چه می دانستم 

هیبت باد زمستانی هست 

من چه می دانستم 

سبزه می پژمرد از بی آبی

سبزه یخ می زند از سردی دی

من چه می دانستم 

دل هر کس دل نیست 

قلبها ز آهن و سنگ 

قلبها بی خبر از عاطفه اند

 

حمید مصدق

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


toya
ارسال پاسخ

عشق حق در من شرار افروخته
من چه میدانستم دستم سوخته.
زیبا بود.

arsham00
ارسال پاسخ

مرسی

Maziar77
ارسال پاسخ

قلبها ز آهن و سنگ
....