متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    آخرین غزل...

  • تعداد نظرات : 5
  • ارسال شده در : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
  • نمايش ها : 367

این غزل آخرین سروده مولانا ست که در بستر مرگ خطاب به پسرش گفته...واقعا هر بیتش خود خوده زندگیه عالی و جاودانه بودن این کلمات که با روح و جان آمیخته میشه بعد از چندین قرن حس کرد...

لذت ببرید از شعر:(با صدای استاد ناضری عالی تر هم میشه)

 

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد

از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


autumn_sunset
ارسال پاسخ

mehditala :
عاشق این تصنیفم

خیلی عالیه باهات موافقم

mehditala
ارسال پاسخ

عاشق این تصنیفم

raha1374
ارسال پاسخ

مرسی

autumn_sunset
ارسال پاسخ

helya :
@};-

ممنون

helya
ارسال پاسخ