متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دیالوگ...

  • ژاک :سخت ترین قسمت غواصی ، وقتیه که به انتهای آب می رسی.جوانا: چرا؟ژاک : برای بالا اومدن باید یه دلیل خوب داشته باشی، و پید ا کردن یه دلیل خوب کار خیلی سختیه.The Big Blue |1988
  • آخرین غزل...

  • این غزل آخرین سروده مولانا ست که در بستر مرگ خطاب به پسرش گفته...واقعا هر بیتش خود خوده زندگیه عالی و جاودانه بودن این کلمات که با روح و جان آمیخته میشه بعد از چندین قرن حس کرد... لذت ببرید از شعر:(با صدای استاد ناضری عالی تر هم میشه)   رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو ه…
  • کوتاه

  • رج میزنند رنج ها گلیم کهنه ی تنهاییم را...     "بامداد"
  • دختران دشت...

  • دختران دشت! دختران انتظار! دختران اميد تنگ در دشت بي كران، و آرزوهاي بيكران در خلق هاي تنگ! دختران خيال آلاچيق نو در آلاچيق هائي كه صد سال! ـ از زره جامه تان اگر بشكوفيد باد ديوانه يال بلند اسب تمنا را آشفته كرد خواهد . . .   دختران رود گل آلود! دختران هزار ستون شعله به طاق بلند دود! دختران عشق هاي دور روز سكوت و كار شب هاي خستگي! دختران روز بي خستگي دويدن، شب …
  • ساده باشیم...

  • خیلی وقته که دیگه آدم ساده پیدا نمیشه...می دونید قبلا مردم خیلی ساده بودن هر چی بودن همون رو می گفتن و رو زبونشون با قلبشون یکی بود...سهراب میگه کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود...اما خیلی وقته که دیگه سادگی از مد اخلاقی مردم دور شده...الان پیچیده بودن ، مرموز بودن دو رو بودن  تخصص ها و مدرک های من درآوردی رو بورس این آدم هاست نمیتونن ساده باشن بگن ما خودمونیم، همین یه انسان در یه خانواده…
  • سنگ...

  • آدمیان نه آبند و نه آینه سنگ شکستنند  به تعریف جنون خودباوری بله جنون اند آدمیان گوشت تلخ از با هم بودند دل تنگ از سادگی جایی که سلامی دادند و جوابی به لبخند بازستادند صفایی بود که امروزش نیست تنها و تنها خشم و کین  حصار و حجاب فضای امروز جهان است من می روم و میبرم تمامی کج اندیشی های خود را شما بمانید و نخندید تمام درستی ها خود را...   "آخرین بامداد"…
  • آنچه می رود از دست...

  • تنها خیال خام خوشبختی بود سعادت در کنار سایه ها آری بگذار ببرند چمدان خالی لحظه ها  پای رفتن با کفش پاره ی  """""دیروز""""" همه جای این رود " غواصان خاک خورده ی اروند است" بگذار مادران انتظار را آب ببرد تنها همبستر میشوم با شما در " بستر کارون"   "بامداد"…
  • وصال...

  • مرا به سال  محکوم کردند که وصال تو در نخواهد یافت... مگر به تیر غیب لبخند راضیانش موی سپید کنی...   "بامداد"
  • آسمان

  • به هم پیچیده آسمان تلخ می گیرد دلش تاریک چون پایان روز می خواهد بگویید دوستت دارم ها را می لرزد می پیچد به خود صدای مهیبی بغضش می ترکد تنهایی ادم ها را زار زار می گرید...آسمان   "بامداد"
  • تخت...

  • ملحفه ی سفیدی  پوشانده اند زخم های عمیقِ رویا را دشنه در خواب می کنند مچاله آرزوهای مرده را تجویز شد: الپروزولام نیم یک بخواب  با درد با رویا با چشم های باز از نیامدن تنها تنها بر تخت...   "بامداد"