متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


در خاک ایرانم❤️


ریشه میزنم

باران می آید

میرُویم

جوان میشوم

سرسبز میشوم


ناگهان

طوفان می آید...

میخواهد خاکم را 

به غارت ببرد!


زخمی میشوم

ضربه میخورم

تبر میزنند

میشکنم

تیر میخورم

خم میشوم

به آتشم میکشند

میسوزم

بغض میکنم

اشک میریزم

به زمین می افتم



مادر صدایم را شنید...

مادر می آید...


مرهم به بالم میگذارد؛


جوانه میزنم!


نیمه جان

بر میخیزم

میکارم

میپرورم

درو میکنم

میسازم

پرواز میکنم

میجنگم

میکشم

کشته میشوم


و در خاکی که از آن متولد شدم...

دفن میشوم!

اما نخواهم رفت


#دلنوشته

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


arsham00
ارسال پاسخ

دوباره میسازمت وطن... اگر چه با خشت جان خویش

خزان
ارسال پاسخ

نبردِ زندگی ک میگن یعنی همین

Tom Cat
ارسال پاسخ

سالم و سلامت باشی دختر خوب.
سالهای سال باید زندگی کنی و از زندگانی لذت ببری.

raha1374
ارسال پاسخ

چه دلنوشته ی عاشقانه ای!
سرتاسر مبارزه برای «رسیدن» و «نگاه داشتن» تا پای جان

salin
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ

موفق باشید

korosh_ts
ارسال پاسخ

وطن
سوی چشمانم به تو ، یاد تو در جان و تنم
یاد احساس تو قفلی است براین جان و تنم
مردمان را همه جمعند، خدارا چه شبی است
چه کسی نور زما در شب بیراه بجست
این همه قصه که تزیین خیال منو توست
به حقیقت چه دردیست در این کهنه سرای منو توست

این دلنوشته تقدیم شما

korosh_ts
ارسال پاسخ

نازنین خیلی زیبا بود
بهت افتخار می کنم و اینکه اجداد مستقیم ما از نسل داریوش می باشند.
شاد باشی دخترم
ادامه بده به این بالدنگی رو...چقدر خوب
حس الانت به این اشعار نیز بر میخورد..
شاعر وقتی شعر می گوید حسی خاص در درونش می جوشد..
حتما مطالعه کن..
اشعار سهراب برای طبع لطیف..
اشعار اخوان و به ویژه شاملو حماسی -سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه
برای شروع این سه کتاب خوبه..

دوباره می‌سازمت وطن!-اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،-اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،-به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،-به سیل اشک روان خویش
دوباره ، یک روز آشنا،-سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،-ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،-به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،-ز نعره ی آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را-دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،-به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،-مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم-کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق-بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،-چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،-بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،-ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،-اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،-اگر چه بیش از توان خویش

فقط انتحاری نباش

Nnnn
ارسال پاسخ

چه ساعتی هوا روشن خواهد شد
در این شب طولانی که اشک امانم نمیدهد...!

_____________________________________...