متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


بسم الله الرحمن الرحیم

رمان همخونه ی من مریم

قست 6

-خانوم میری...میشه چند لحظه وایسی؟

برگشتم سمتشو نگاش کردم...

+اوه ببخشید یادم رفت....

-خب بگو ببینم....چ طور شد بابات اجازه داد بیای اینجا؟؟

+بابام اجازه نداد...

با تعجب نگام کرد

زل زدم تو چشماش و با ناراحتی ادامه دادم

+هنوزم راضی نیست....ولی چون به سن قانونی رسیدم..خودم اومدم..

-خبر دارن که؟؟

+عاره باو...میدونن...ولی خب خیلی اصرار کردن...من نموندم...

-براچی نموندی؟ تو که باباتم از نظر مالی مشکلی نداشت؟خانوادت خیلی خوبن

سرمو انداختم پایین...چی میتونستم بهش بگم...میگفتم چی کار کردم...چه گندی زدم که دیگه روی موندن ندارم..سکوت کردم...

+اگه با من کاری نداری من برم؟

-نه کاری ندارم...فقط....گفتی رشتت گرافیکه آره؟

+اوهوم

-یکم که به شرکت عادت کردی...بیا اینجا...برای تدریس...دفعه ی دیگه که میای با خودت نمونه کارم بیار...

+باشه حتما..

باهاش خداحافظی کردم رفتم پیش دخترا...به ساعتم نگاه کردم

تقریبا ساعت 12:30 بود

تا شب گفتیم و خندیدم...

با کمک مونا اولین سالنمو زدم....25-26 تا بازدید داشت..

بعدش با دخترا رفتیم تو سالن من و شروع کردیم به نظر دادن... و من اولین امتیازامو گرفتم

حدود ساعتای 9 شب بود که رفتیم برای شام....

دوباره آراد و دیدم...چشماش

یه چیز عجیبی داشت...یه چیزی که دوست داشتم ساعت ها بهش زل بزنمو کشفش کنم...

شب همه اومدن خونه ی من.... و ماریا مجبورمون کرد که ساعت 2 صبح فیلم ترسناک ببینیم

هرجای فیلم که احساس میکردم قراره یهو یه اتفاق ترسناکی بی افته....شروع میکردم جیغ کشیدن...

تو 20 دقیقه ی اول فیلم اینقدر جیغ کشیدم که بچه تصمیم گرفتن یه فیلم دیگه بزارن...

تا ساعت 3 درگیر این بودیم که چه فیلمی بزاریم..آخرشم تصمیم گرفتیم فیلم

ابدو یک روز رو بزاریم.....ولی اینقدر خوابمون میومد که وسط فیلم گرفتیم خوابیدیم....

...

یه هفته از اومدنم به شرکت گذشته بود....تو این یه هفته فهمیده بودم...آراد پسر عمه ی مهدی

هر روز سالن تشکیل میدادم...بازدیدام بالای 50 تا شده بود...و این منو خوشحال میکرد...

با چندتا کاربر دیگه ام آشنا شده بودم.....

شرکت باحال و عجیبی بود...

 

 

نمیدونم ادامه داره یا نه...

 

 

سلام به دوستان عزیزم....

ممنونم ازتون که تا اینجا منو همراهی کردین...

بچه ها..متاسفانه این روزا سرم خیلی شلوغه....دارم یه زندگی جدید و شروع میکنم...

همه چی یهویی شد...خودمم نمیدونم چی شده..خخ

میخواستم نظر سنجی کنم...

اگه این بلاگ بالای 30 تا لایک خورد...هر هفته پنجشنبه یا جمعه شب.....براتون بلاگ (همخونه ی من مریم ) رو میزارم...

اگرم نه که انصراف بدم....

چون خیلی به صلاحم نیست دیگه تو سایت بمونم...

لطفا کسی نظر نزاره...

اگه سوالی هست..تو خصوصی برام پیغام بزارید

و یه چیزی تو دلم مونده...اگه این بلاگ آخرم باشه دوست دارم بگم..

شوخی چیز خیلی خوبیه..من خودمم شوخی زیاد میکنم.....ولی جا داره....اینکه یه نفر با تموم احساسش..یه متنی رو مینویسه....با حال خراب....و شاید با چشمای گریون....

اصلا درست نیست که برید زیر بلاگش...نظر های نا مربوط بزنین....

شوخی خوبه..ولی نه شوخی با نقطه ضعف آدما...نه شوخی با زندگی آدما....

یه وقتایی همین شوخی های به ظاهر سادتون باعث میشه...زندگی یه نفر خراب بشه....

وقتی یه نفر تو بلاگش نوشته لطفا کسی نظر نده...چرا سعی میکنین برای اینکه به همه نشون بدین باحالین...نظر میزارین...به نظرم این کار توهین به اون کسیه که بلاگ و زده

الان دارین تو دلتون میگین...ولی من فقط قصدم شوخی بوده...

عاره عزیز دلم تو قصدت شوخی بود....ولی با این شوخیت به من نوعی توهین کردی

لطفا کسی به خودش نگیره....

این یه نصیحت دوستانه بود...همین

پس کسی نظر نزاره...حتی به شوخی و حتی شما دوست عزیز

خخ

 

 

بازم ممنونم از همراهیتون

 

مریم میری

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ
TutU
ارسال پاسخ

باشه

1000mehdi
ارسال پاسخ

ممنون

Maryam1919
ارسال پاسخ

SaeidTakta :
خو یه کلام بگو لطفا در مورد بلاگ نظراتتون رو به صورت لایک و دیس لایک زیر متن بلاگ بیان کنید
اگر میشه کسی نظر نذاره

باشه باشه
:/

شـــوالیـه
ارسال پاسخ

Maryam1919 :
:/
من فرستادم ک رمان خونده بشه
همین

خو یه کلام بگو لطفا در مورد بلاگ نظراتتون رو به صورت لایک و دیس لایک زیر متن بلاگ بیان کنید
اگر میشه کسی نظر نذاره

Maryam1919
ارسال پاسخ

عاقا اصن نظر بزارین
خخ

الان ک اینو نوشتم دیگ هیشکی نظر نمیزازه...
عجب دنیای مسخره ایه
خخ

Maryam1919
ارسال پاسخ

SaeidTakta :
اگه نمیخوای کسی نظر بذاره تبلیغ نکن
خیلی وقتا تو میگی نه ولی بر خلافش عمل میکنن
بذار اونایی ک دوست دارن نظر بذارن
:)

:/
من فرستادم ک رمان خونده بشه
همین

شـــوالیـه
ارسال پاسخ

اگه نمیخوای کسی نظر بذاره تبلیغ نکن
خیلی وقتا تو میگی نه ولی بر خلافش عمل میکنن
بذار اونایی ک دوست دارن نظر بذارن

Maryam1919
ارسال پاسخ

peyman0082 :
مریم جان سلام
تو اون بلاگی که گفتی نظر نذارید من فقط یه کمک خواستم ازت و فکر نکنم به شوخی نزدیک بوده باشه:|
اوکی عذرمیخوام نظر دادم،جانم
اسممو هم میاوردی من ناراحت نمیشدم
وقتی یه نفر اونم من نظر گذاشتم دیگه لازم نبود بگی کسی بخودش نگیره...
مگه اینکه من یه بیماری مغزی داشته باشم که نفهمم:)
من اگه هروقت شوخی میکردم ،اتفاقا کامنت بلاگ قبلیت شوخی نبود
دیگه اونو تو تمام مهد کودک ها هم ببری میفهمن شوخی نبوده :|
بازهم معذرت میخوام اگه به شوخی خوندی اونو
امیدوارم روزی برای داستان های زیبات نوبل بگیری دوست عزیزمون
موفق باشی{h}

پیمان جان قک کنم اشتباه برداشت کردی
منظورم تو نبودی...
منظورم کسایی بودن که نظراشون پاک شد...و من منظورم بلاگ های قبلیه
مخصوصا بلاگ های پروفایل آراگل
واقعا منظورم تو نبودی...دوس ندارم دلخور بشی
این فقط یه نصیحت دوستانه بود همین..
و همین
خخ
امیدوارم کسی به خودش نگرفته باشه..
در ضمن سایز و فونت رو هم هر وقت با لبتابم اومدم سایت نگاه میکنم بهت میگم..
و دوستان..ممنون از لطفتون که پیام دادین....
علت انصرافم ..متاهل شدنمه..
تا دوشنبه صبر میکنم اگه لایک خورد ک هیچی اگه نه
ک انصراف میدم

peyman0082
ارسال پاسخ

مریم جان سلام
تو اون بلاگی که گفتی نظر نذارید من فقط یه کمک خواستم ازت و فکر نکنم به شوخی نزدیک بوده باشه
اوکی عذرمیخوام نظر دادم،جانم
اسممو هم میاوردی من ناراحت نمیشدم
وقتی یه نفر اونم من نظر گذاشتم دیگه لازم نبود بگی کسی بخودش نگیره...
مگه اینکه من یه بیماری مغزی داشته باشم که نفهمم
من اگه هروقت شوخی میکردم ،اتفاقا کامنت بلاگ قبلیت شوخی نبود
دیگه اونو تو تمام مهد کودک ها هم ببری میفهمن شوخی نبوده
بازهم معذرت میخوام اگه به شوخی خوندی اونو
امیدوارم روزی برای داستان های زیبات نوبل بگیری دوست عزیزمون
موفق باشی