متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


 کلمه عشق بیشتر با کلماتی چون احساس، اضطراب، شوق، شور، هیجان، نگرانی، نشاط، دلواپسی و ... تداعی می شود. از این رو در نقاشی هایی که با این پدیده سر و کار دارند اغلب شکل قلب را مشاهده می کنیم؛ چرا که در قصه ها و اسطوره ها قلب جایگاه احساس آدمی است.می‌گویند جایگاه عشق، قلب است. لجبازی نکنید. عکس قلب و تیری را که به سمت آن پرتاب شده است همگان دیده‌اند. در عهد باستان ارسطو معتقد بود قلب جایگاه تمامی احساسات است. هر چند که کلود گالین (پزشک یونانی قرن دوم میلادی) جگر را مرکز همه چیز می‌دانست! اما با اینحال قرن‌هاست که بشر باقلبش هم حس می‌کند و هم تصمیم می‌گیرد. این عاشق است که به معشوقش می گوید: «صدای قلبم را می شنوم» یا «قلبم را به دودستی به تو تقدیم می کنم».

از همین رو به این باور که جایگاه عشق در وجود انسان، قلب اوست بیشتر دامن می زند.در نیمه دوم قرن ۱۳ میلادی، قلب به‌طور رسمی جایگاه عشق خوانده شد و در تمامی تصاویر مذهبی، قلب مکان مقدس عشق خداوندی معرفی شد. در قرن ۱۸ میلادی گرچه علم قلب‌شناسی در حال بال و پر گرفتن بود ولی جایگاه عشق متزلزل نشد تا آنکه سرانجام در قرن ۲۰ میلادی، انسان عشق را احساسی تولید و کنترل شده از سوی «مغز» دانست. انسان قرن بیستمی عشق را بی‌اهمیت و نتیجه گذرای فعل و انفعالات شیمیایی در بدن جلوه داد. بشر قرن بیست و یکی نیز بیشتر به «ماتریالیسم» زیستی گرایش پیدا کرده است.اما امروزه بیش از گذشته مشخص شده جایگاه واقعی عشق نه قلب، بلکه مغز آدمی است. در این مقاله ـ که عمده مطالب آن از «بانک اطلاعات پزشکی ایران» استخراج شده است ـ سعی می شود این موضوع با دقت و موشکافی بررسی شود.

هرچند«هورمون هاي استروئيدي» نظير «استروژن»و «تستوسترون»  در رانه جنسي نقشي حياتي ايفا مي کنند و بدون آنها شايد هرگز وارد قلمرو پرخطر عشق واقعي نمي شديم. اما مشهورترين ماده شيميايي مربوط به عشق همان «فنيل اتيل آمين»يا PEA است، نوعي آمين که به طور طبيعي در مغز توليد مي شود. PEA يک آمفتامين طبيعي، شبيه داروهاي موجود در بازار است و ميتواند موجب تحريکات مشابهي شود. اين همان ماده اي است که احساساتي همچون پرواز کردن در آسمان و بر فراز جهان بودن ناشي از کشش به سوي معشوق را در شما پديد مي آورد و همان که انرژي لازم براي بيدار ماندن تا صبح و مغازله هاي تلفني را تامين مي کندعشق نيز مانند تمام چيزهاي ديگر اين جهان بدون دست کم مقداري شيمي و فيزيک نميتواند وجود داشته باشد. همانطور که يک بار دانشمندي با بد گماني گفته بود:«پيکان هاي کيوپيد، خداي عشق، چنانچه ابتدا به ماده شيميايي با نام غيررومانتيک و نه چندان خيال انگيز فنيل اتيل آمين آغشته نمي شد، هرگز موثر واقع نمي شدبدون اکسي توسين نيز واکنش هاي بدن انسان هرگز به خلق تراژدي هايي همچون رمئو وژوليت نمي انجاميد».

اين ماده که در اصطلاح «مولکول عشق» نيز ناميده مي شود در نتيجه ی يک سري اعمال ساده فريبنده همچون تلاقي دو نگاه يا تماس دو دست از مغز ترشح مي شود. هيجانات سرگيجه آور، ضربان تند قلب و نفس زدن هاي بريده بريده و همه ی اينها متأسفانه چيزي جز نشانه هاي باليني مصرف بيش از حد اين ماده شيميايي در بدن فرد عاشق نيستند. ممکن است کساني به اين مولکول عشق معتاد شوند. آنها به مقادير زياد مواد آمفتامين مانند دوپامين، نور اپي نفرينو فنيل اتيل آمين نياز دارند. از آنجا که بدن نسبت به اين مواد شيمیايي مقاومت پيدا مي کند، براي رسيدن به همان درجه از حال، مقدار مصرف اين افراد رفته رفته افزايش پيدا مي کند. از اين رو براي برآوردن نياز خود ناگزير ند روابطشان را مداوم تجديد کنند.با انجام بعضي فعاليت هاي پرتنش نظير سقوط آزاد از هواپيما پيش از بازکردن چتر نجات يا با خوردن شکلات نيز مي توان مقداري PEA دريافت کرد. شايد به همين دليل باشد که شکلات هديه مناسبي براي روز والنتاين (روز عشاق)به شمار مي آيد. يکي از موادي که همراه PEA آزاد ميشود ماده شيميايي عصبي دوپامين است.

آنچه درباره ی عشق مي دانيم هنوز عمدتاً خارج از کنترل ماست. براي مثال «شيفتگي» ظاهراً نخستين مرحله عاشق شدن است؛ کششي اجتناب ناپذير به سوي معشوق. اين جذبه موجب ترشح انفجاري مواد شيميايي عصبي بسيار شبيه به «آدرنالين»مي شود. با کمک فنيل اتيل آمين (که سرعت جریان تبادل اطلاعات ميان سلولها را افزايش مي دهد)،دوپامين (که ما را برافروخته مي سازد و باعث ميشود در نتيجه ی گرماي محبت احساس خوبي داشته باشيم) و نور اپي نفرين (که موجب توليد آدرنالين مي شود)، کاري مي کند که جهان به کام ما باشد، چشم هايمان آکنده از برق عشق شود و قلبمان تندتر بتپد.پس از آن تمام هستي ما وابسته به ديدار يار است؛ همان که در حضورش تمام اين واکنش ها در بدن ما به راه مي افتد و هرچه اعتياد ما به اين مواد شيميايي قوي تر مي شود، کشش ما بسوي او نيز شديدتر مي شود. در اين مرحله مرتکب اشتباهات احمقانه بسيار مي شويم! داستان هاي عشقي پر از اين اشتباهات است.در واقع آنچه شيفتگي مي ناميم تمام آن کارهايي است که اين سه ماده شيميايي با ما مي کنند. احساس مي کنيم سرشار از انرژي هستيم، روي ابرها سير مي کنيم و ميتوانيم بدون خستگي ساعت ها حرف بزنيم.دوپامين و نوراپي نفرين (که ساختاري بسيار مشابه آدرنالين دارد) روي هم رفته موجب شادي، انرژي زياد، بي خوابي، اشتياق، بي اشتهايي و تمرکز مي شوند. او مي گويد وقتي شرايط خاص فراهم شود، بدن انسان معجوني از شور عشق توليد مي کند.مردانآسانتراززناناينکار را مي کنند و اين به خاطر طبيعت ديداري تر آنها است. مقادير زياد دوپامين به ترشح نور اپي نفرين بيشتر مي انجامد که تمرکز، حافظه کوتاه مدت، بيش فعالي، بيخوابي و رفتار جهت دار را تقويت مي کند. به عبارت ديگر دو طرف در اين مرحله از عشق، به شدت روي رابطه خويش تمرکز دارند و به اغلب چيزهاي ديگر توجهي نمي کنند.

دوپامين به نوبه خود توليد «اکسي توسين»را تحريک ميکند که گاهي «ماده شيميايي آغوش» ناميده مي شود. اکسي توسين بيش از همه به نقشي که در ايجاد انقباض حين زايمان و کمک به شيردهي نوزاد دارد شناخته مي شود.دانشمندان اکنون بر اين باورند که هر دوجنس هنگام آغوش و نوازش، اين هورمون پرورشي را ترشح مي کنند و ميزان آن در زمان ارگاسم (اوج لذت جنسي) به اوج مي رسد.اکسي توسين نياز به در آغوش گرفتن را در عشاق بوجود مي آورد و سبب مي شود که تماس نزديک با جفت افزايش يابد.به گفته پژوهشگران دانشگاه کاليفرنيا در سان فرانسيسکو، هورمون اکسي توسين «در ارتباط با توانايي حفظ روابط سالم بين اشخاص و مرز بندي هاي روان شناختي سالم با افراد ديگر است». وقتي این هورمون در هنگام ارگاسم ترشح مي شود، به تدريج يک پيوند عاطفي ايجاد مي کند. هرچه رابطه جنسي بيشتر شود، اين پيوند هم قوي تر مي شود.به اين ترتيب دو طرف به هم عادت مي کنند. به همين دليل است که جدا شدن اين قدر کار دشواري است. حتي وقتي واقعاً ديگر علاقه اي به طرف مقابل نداريد و ميدانيد که بايد اورا ترک کنيد، اغلب احساس مي کنيد که نميتوانيد! چرا؟! زيرا به او اعتياد شيميايي پيدا کرده ايد! ترک اکسي توسين وقتي که شما را به فرد نامناسبي قلاب کرده باشد، ميتواند حتي از ترک هروئين هم دشوارتر باشد! در واقع مسکن «اکسي کانتين»که ساختاري مشابه اکسي توسين دارد، يکي از اعتياد آور ترين داروها به شمار مي آيد.

دانشمندان مي گويند که پس از دوره معيني که بين يک سال و نيم تا چهار سال طول مي کشد، بدن فرد به محرک هاي عشقي عادت مي کند. پس از ايجاد مقاومت در برابر مواد انگيزاننده اي همچون PEA، عشق شورانگيز به سردي مي گرايد و تبديل به چيزي مي شود که هلن فيشر در کتاب«آناتومي عشق» آن را دلبستگي مي نامد. در اين مرحله مغز شما شروع به توليد اندورفين مي کند. اين افيون مغز بيشتر شبيه مورفين هستند تا آمفتامين و بيشتر مخدر هستند تا محرک. فيشر مي گويد: «برخلاف PEA، اندورفين ها ذهن را ساکت مي کنند و به تدريج مي کشند». از اين رو آنچه گاهي «اضطراب جدايي» ناميده مي شود در عمل ممکن است نوعي کنار گذاشتن مخدر باشد. نرخ طلاق در سالهاي چهارم ازدواج به اوج خود مي رسد. در اين زمان شالوده هايي شيميايي عشق شورانگيز فرو مي ريزد. ناگهان ايرداهاي همسرتان را مي بينيد. تعجب ميکنيد که چرا عوض شده است. در واقع همسر شما احتمالاً به هيچ وجه تغيير نکرده است؛ موضوع فقط اين است که اکنون مي توانيد اورا بي پرده ببينيد نه از پشت شيشه رنگي هورمون ها! در اين مرحله رابطه يا آنقدر قوي است که ادامه يابد يا به همين جا ختم مي شود. براي مثال اندورفين ها هنوز مي توانند به فرد احساس خوشبختي و امنيت بدهند. علاوه بر اين اکسي توسين نيز هنوز در هنگام رابطه جنسي آزاد مي شود و احساس رضايت و تعلق ايجاد ميکند. «وازوپرسين» نيز به کمکتان مي آيد و همچنان در ايجاد وابستگي نقش بازي مي کند. غم ناشي از مرگ همسر نيز کار اندورفين هاست که در شخص اشتياق با هم بودن به وجود مي آورند. و اما توضیحی کوتاه درباره ی وازوپرسین: در دنياي پيام هاي شيميايي، انسان به لحاظ علمي يک گونه ی«تک همسر»به شمار نمي آيد؛ ما در ميان آن درصد از گونه هايي که تک همسراند جايي نداريم. گونه هايي که تا آخر با همسرشان مي مانند معمولاًً داراي مقدار زيادي از يک ماده شيميايي ديگر به نام وازوپرسين هستند که در اصطلاح هورمون تک همسري ناميده مي شود. هرچند حتي دانشمندان سرسخت نيز مي پذيرند که شيمي تبیین کننده ی همه چيز درباره ی عشق نيست. فرهنگ، شرايط،شخصيت و ده ها متغيير ديگر کمک مي کنند تصميم بگيريم به چه کسي توجه کنيم و در چه زماني بي تفاوت بمانيم. پس تلاش نکنيد که احساس عاشقانه را در زير زمين آزمايشگاه شيمي خلق کنيد، بلکه تمام تلاشتان را بکنيد تا از فرصتي که زندگي به شما مي دهد به بهترين شکل استفاده کنيد.

 تحقیقات اخیر نشان داده است که عشق نتیجه واکنش متقابل مغز (مراکز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است! جالب است که بدانید قلب نقشی مستقل در عاشق‌شدن بازی می‌کند. گاهی عشق اصلاً نتیجه یک تصمیم عاقلانه و منطقی نیست. در واقع مغز در این میان نقش اندکی ایفا می‌کند. ده‌ها هزار نرون، اطلاعات درونی بدن را به مغز مخابره می‌کنند و در نهایت مرکز مربوط به غرایز با بررسی این اطلاعات و اطلاعات هورمونی، دستور بروز عکس‌العمل‌های فیزیکی اتوماتیک مانند ترس، خشم و شادی و…راصادرمی‌کند. هنگامیکهعاشقمی‌شوید،مغزفرمانمی‌دهدتاضربانقلبتند،پوستسرخوتنفسعمیق‌ترشود.به لطف تکنیک‌های مدرن عکس‌برداری از مغز، هم‌اکنون می‌دانیم که مرکز احساسات در مغز کجاست و به این منطقه در اصطلاح “مغز احساسی” می‌گویند.به‌طور خلاصه وقتی فردی را می‌بینید که به دلتان می‌نشیند، بخش مربوط به غرایز در مغز فعال می‌شود و از بخش مربوط به احساسات می‌خواهد نظرش را درباره فرد رؤیت شده بگوید. بخش احساسات در تمامی خاطرات ذخیره شده در مغز موقعیت‌های مربوط به این فرد و این حس را مورد بررسی قرار می‌دهد و نتیجه را چه خوب و چه بد بازگو می‌کند. بخش منطقی مغز نیز موقعیت و داده‌ها را با توجه به معیارهای خود ‌‌می‌سنجد و ممکن یا غیرممکن بودن ایجاد یک رابطه عاشقانه را به کمک هورمون‌های مختلف(که پیش از این موردبحث قرار گرفت) مخابره می‌کند.نکته جالب توجه آنجاست که دانشمندان پس از بررسی تصاویر گرفته شده از مغز یک انسان عاشق متوجه شدند که در عشق همان مناطقی درگیر می‌شوند که وقتی انسان از مواد مخدر یا مشروبات الکلی به مقدار زیاد مصرف می‌کند.

 

 مهدی خان آبادی

 

کارشناس ارشد مشاوره خانواده

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


ramin50abc
ارسال پاسخ

لایک