متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


yousef
yousef
۱۴۰۱/۰۵/۲۶

تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
بیخیال قایق ....
یا که میگفتی ....
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد
ورنه این شعرو سخن
یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی ...
تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
جمله زیباتر میشد
تو ببخشم سهراب ...
که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم
بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا
بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، من جوانی پیرم
زندگی رویا نیست
زندگی پردرد است
زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۱۰/۰۵

حال دلت که خوب باشد

همه دنیا به نظرت زیباست

حال دلت که خوب باشد

حتی میشوی همبازی بچه ها

و چقدر لذت دارد

که آدم حال دلش خوب باشد

حال دلتان همیشه خوب…

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۹/۰۸/۲۷

شاد باش
نه یک روز ‌‌که همیشه …
بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان بپیچد
که پشیمان شوند
آنان که بر سر غمگین کردنت
شرط بسته اند …

MahdiMa20
MahdiMa20
۱۳۹۹/۰۴/۰۴


mahsa1987
mahsa1987
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

دوستانی دارم

بهترازبرگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم

صافی آب مرا یادتو انداخت رفیق

تودلت سبز، چراغت روشن

چرخ روزیت همیشه چرخان

نفست داغ، تنت گرم

دعایت بامن

mahsa1987
mahsa1987
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

ما زنده به عشقیم ولی عشق تب دوست

ما طالب مرگیم ولی در طلب دوست

ما تشنه دردیم ولی از غم هجران

درویش نگاهیم ولی با لب خندان

1354eiran
1354eiran
۱۳۹۸/۱۲/۱۱

هرگز عاشق کسی نشوید که با شما مانند یک آدم معمولی رفتار می کند.
“اسکار وایلد”

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۳/۱۵

التماس به #خدا جرأت است .
اگر برآورده شود ، رحمت است ،
اگر برآورده نشود ، حکمت است .

التماس به انسان خفت است .
اگر برآورده شود ، منت است ،
اگر برآورده نشود ، ذلت است...

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۳/۱۵

راز هایت را به دو نفر بگو...
"خودت و خدایت "
در تنگنا به دو چیز تکیه کن...
"صبر و دعا"
در دنیا مراقب دو چیز باش...
"پدر و مادر"
از دو چیز نترس که به دست خداست...
"روزی و مرگ"
و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن...
"رفاقت"

تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۳۱

اینبار مینوسم . برای تو . تویی که توی خود منی . با منی و دور از منی . کنارمی و مثل سایه با منی و هیچ وقت نتونستم دو کلام باهات حرف بزنم .سعی میکنم بنویسم تا حرفی توی دلم نمونه . حرفی نمونه که جای توی بیگانه با من رو تنگ کنه .مینویسم تا نوشته هام پیشت بمونه و راجع بهش فکر کنی. البته اگه بخوای با هم تاملی داشته باشیم .

چی صدات کنم ؟

-غریبه ؟ آشنا ؟ تو ؟ من ؟

- چرا همیشه تو اونور جوی بودی و من اینور .

- چرا همیشه در برابر رنگهای من ، تو همیشه سیاه بودی ؟

- چرا هیچوقت صدایی نداشتیکه من بشنوم ؟

- چرا اینقدر بیگانه ؟

- چرا فقط پاهات با پاهام همیشه همراه بود ؟