بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
حالا فهمیدی چرا اخم میکنم؟....(آراگل)
- تعداد نظرات : 21
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۸/۱۴
- نمايش ها : 607
ابروش رو نگاه کن...
همیشه اخموِ...
خیلی وقته خندشو ندیدم...
دلم برا خنده هاش تنگ شده...
زدم به سیم آخر...شروع کردم به داد زدن...
-تو چرا همش اخم میکنی؟..هان؟....چت شده لعنتی... چرا دیگه نمیخندی؟
من چقدر زحمت کشیدم...دوساعته دارم برات جک میگم...دلقک بازی در میارم...
صورتمو کج و کُل می کنم...ولی تو فقط با اخم بهم نگام می کنی...چرا نمی خندی آخه؟...
دلیل میخوام ازت...دیگه نمیتونم تحمل کنم....من تمام تلاشمو میکنم که تو بخندی ...
ولی انگار نه انگار... همین الان دلیلتو بگو وگرنه منو دیگه نمی بینی...من دیگه نمیتونم تحمل کنم....
دیگه اثری از اخم تو صورتش نبود...تو چشماش نگاه کردم..خداجون....من عاشق این مردم...
ولی بلاخره باید یه جوری حرف دلمو بهش میزدم...
اومد نزدیکم... دست کشید رو گونه هام...اخم کردم...
یه قدم ازش فاصله گرفتم و گفتم...
-هنوز منتظرم که توضیح بدی....
ازم فاصله گرفت...رفت نشست رو تختم...با صدای خَش دار گفت...
-اولاً که من دلیل دارم واسه اخمام...
دوماً تو حق نداری اخم کنی...چشمای تو کنار چال لپات قشنگه...دیگه اخم نکن..باشه؟
آروم با بغض گفتم...
-تا دلیلشو نگی منم مثل تو اخم میکنم...یه مدته فقط اخم میکنی...
رفتارت عجیب و غریب شده...باهام بد رفتاری میکنی...کم حرف شدی ...
یا میگی برا چی اینجوری باهام رفتار میکنی....یا منم مثل خودت میشم...
با دستم به قاب عکس روی دیوار اشاره کردم و جیغ کشیدم...
-کوش اون روزای خوبمون؟ هـــــان..چرا دیگه اونجوری بغلم نمیکنی....
چرا دیگه صدای خنده هامون با هم یکی نمیشه؟ دِ توضیح بده لعنتی...کلافم کردی با کارات..
رفتم سمت قاب عکس و از دیوار برش داشتم.....رفتم نزدیکشو قاب عکسو انداختم تو بغلش....
آروم شروع به توضیح دادن کرد...
-میدونی چرا اینجوری شدم؟....چون وقتی به این فکر میکنم که به جز من آدمای دیگه ام این چشمارو میبینن
وقتی به این فکر میکنم که این چشما...این صورت گرد...این چال لپ لعنتیت...هیچوقت مال من نمیشه...
دیونه میشم...اخم میکنم.....داد میزنم سرت...کلافه میشم.....ازت دوری میکنم...
که بیشتر از این وابستت نشم...
حالا فهمیدی چرا اخم میکنم؟
صدای هق هق من مصادف شد با صدای کوبیده شدن در.................
# دل نوشته (2)
آراگل
مرسی
زیبا بود
لایک
مرسی از نظر دوستای قشنگم
منم موهاتو میکشم
دلنوشته زیبایی بود آراگل جان امیدوارم موفق باشی
اخم مثل لباسه به هر کسی نمیاد
خوبه قوه تخیلت تبریکمیگم
داش غیرت.............
جییییییییییغ دستم بت برسه کشتمت
اوهوم....خخخخخ
قربون اشکای خواهرم بشم....
باشه...میارم برات آب میارم....
خیالتم راحت باشه....این دفعه از سرش نمیخورم...
خدا ازت نگذره ینی دفعه های پیششش میخوردددددی
ارا اشکمو دراوردی برو یه لیوان اب بیار برام :(
قربون اشکای خواهرم بشم....
باشه...میارم برات آب میارم....
خیالتم راحت باشه....این دفعه از سرش نمیخورم...
ولی باز باید برم اهنگه شاد گوش کنم گریم گرفت
لایک
امید حاجیلی گوش کن....
از جای منم قر بده آجی....
ارا اشکمو دراوردی برو یه لیوان اب بیار برام
خیلی قشنگ بود گلمممممم
ولی باز باید برم اهنگه شاد گوش کنم گریم گرفت
لایک
ممنونم رفیق....
اراگل با این نوشتنت حتما نویسنده میشی مرسی به این حوصله وپشتکار...اخم نکن اخه بهت نمیاد اخمو باشی ....