متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۶/۰۷/۱۲

همدیگر را پیر نکنیم
باور کنیدهرکس‌ درد خودش را دارد،دغدغه‌ و مشغله‌ خودش را دارد.
برای دیگران آرزو کنیم بهترینها را، راحتی را.
یاری کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود.
آدمها آرام آرام پیر نمیشوند.
آدمها در یک لحظه با یک تلفن،با یک جمله،یک نگاه،یک اتفاق،یک نیامدن،یک دیر رسیدن،یک باید برویم و با یک تمام کنیم پیرمی شوند.
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند.
آدم را آدم ها پیر میکنند.
سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم.

00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۶/۰۷/۱۲

ما ی سال محرم نذری دادیم
به جاش تا سه سال نون پنیر خوردیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگه از اون به بعد تصمیم گرفتیم واسه ثواب صلوات بیشتر بفرستیم

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۶/۰۷/۱۰


ERFAN92
ERFAN92
۱۳۹۶/۰۷/۰۴

ارزشمند ترین مکان هایی که
می توان در دنیا حضور داشت

در فکر کسی
در قلب کسی
و در دعای کسی است ...

این مکانها را برایتان آرزو مندم.

ERFAN92
ERFAN92
۱۳۹۶/۰۷/۰۳

زندگی زیباست
یک روز ..... یک ساعت ......یک دقیقه...
هرگز باز نمی گردد
پس لطفا :
از جنگ بپرهیز......
از خشم دوری کن ...
عاشقانه حرف بزن.

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۷/۰۳

پاییز جان!
تا میتوانی زرد شو
انار هایت را قرمز کن
برگ هایت را ببار
خیالت هم راحت؛
ما حالمان خوب است...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۷/۰۳

دوران مدرسه بهترین دوران زندگیمان بود که آن موقع نادیده اش میگرفتیم
و حالا حسرتش را میخوریم!
همان دورانی که
کنارِ دوستان عزیزتر از جانمان از صبح تا بعدازظهر روزمان را میگذراندیم
زمان کلاس های درسی که با شیطنت هایمان میگذشت
زنگ های تفریحی که انگار دنیا را به ما میدادند
اردوهایی که بهترین خاطراتمان را میساختند
روزهای پر از اضطراب امتحان که ساعتی بعد شوخی و خنده جایگزین آن بی قراری میشد
از معلمان چه بگویم که مظهر عشق بودند حتی بد اخلاق ترینشان!
هفت صبح بیدار شدن های اجباری
و و و...
و من هنوز که هنوز است
هیچ دورانی را قشنگ تر و شیرین تر از دوران مدرسه ندیده ام و نخواهم دید...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۷/۰۲

ناگهان چقدر زود دیر می شود!

در باز شد...

برپا !... بر جا !

درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.

بابا نان داد ، ما سیر شدیم...

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان...

و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود

و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند...

کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم

و در زندگی گم شدیم.

همه زیبایی ها رنگ باخت...!

و در زمانه ای ک زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!

نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته...

دیگر باران با ترانه نمی بارد!

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،

زرد شدیم ، پژمردیم...

و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد...

و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم،

جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،

و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست...!

و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم

و هرگز نفهمیدیم ،

چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم

ERFAN92
ERFAN92
۱۳۹۶/۰۷/۰۱

بچه که بودم فکر میکردم
پدرها و مادرها مثل ساعت شنی هستند
تمام که بشوند برشان میگردانند
از نو شروع می شوند ،

بعدها فهمیدم
پدرها و مادرها
مثل مداد رنگی هستند
دنیایت را رنگ می کنند و کوچک می شوند
تا زندگیت را زیبا کنند.....

کاش زودتر
کسی راستش را به من گفته بود
پدرها و مادرها
مثل قند می مانند
چای زندگی ات را که شیرین بکنند
خودشان تمام می شوند.....

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۶/۳۱

براساس قانون جذب

دنیاراهرطوربگیریم به همان صورت میگذرد.
اگرشادباشیم،باشادی میگذرد
اگرغمگین باشیم،باغم میگذرد
پس بهتراست زیرکی کنیم وشادی را انتخاب کنیم