متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • مامان چادری

  • مامان!یه سوال بپرسم؟ زن كتابچه ی سفید را بست. آن را روي ميز گذاشت: بپرس عزيزم. - مامان خدا زرده؟ زن سر جلو برد: چطور؟ - آخه امروز نسرين سر كلاس مي گفت خدا زرده. - خوب تو بهش چي گفتي؟ - خوب،من بهش گفتم خدا زرد نيست. سفيده. مكثي كرد: مامان،خدا سفيده؟ مگه نه؟ زن،چشم بست و سعي كرد آنچه دخترش پرسيده بود در ذهن مجسم كند. اما،هجوم رنگ هاي مختلف به او اجازه نداد. چشم باز كرد : نمي دونم دخترم. تو …
  • عاشقانه غمگین

  • پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا. دختر: … واقعا که! پس…
  • عشق

  • دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.   در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک…
  • برای سید های عزیز

  • در گلستان گفت بلبل این ندا، خوش به حال سیّدا می کند هر ضربه ی قلبم صدا، خوش به حال سیّدا دید شاگردی به مکتب خانه ای، سیّدی نورانی و دردانه ای گفت با افسوس ناگه مرشدا، خوش به حال سیّدا هر جوان و پیر هر بی یاوری، پهلوان و میر و هر نام آوری ذکر ثروتمند و هم ذکر گدا، خوش به حال سیّدا گفت دلبر با دل آرای دلش، گفت آدم با همان آب و گِلش این نگردد از دو لبهایم جدا، خوش به حال سیّدا هرکه‌عاشق پیشه&zwn…
  • ورق های زندگی

  • گاهی به آسمان آبی زندگی ات آنقدر می نگری که سوی چشمانت کم میشود.روی یک نیمکت زیر درخت مجنون نشسته ای وبه صدای مرغ عشق های در دکان نزدیکی آن درخت گوش میسپاری. به خود که می آیی روی صندلی های چوبی کافه ای در نزدیکی محل کارت نشسته ای و به فنجان قهوه و شکر روی میز مینگری باخود می گویی:زندگی هم مانند قهوه است.ساعاتی دیگر از پله های خانه ات برای استراحت بالا میروی و ساعاتی دیگر و ساعاتی دیگر... در یک آن …