بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
نامه عاشقانه
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۶/۲۹
- نمايش ها : 122
روزها می ایند و می روند ابرها فرو می ریزند و گنجشکها پیر می شوند
من یقین دارم که اگر همین امروز پنجره روحم را به سوی صدای تو باز
نکنم هرگز با پرنده هاهمسفر نخواهم شد اگر تو در کنارم باشی اسمان را
می توانم در جیبم جای دهم اگر تو با من اواز بخونی همه رودها خاموش
به نظاره می ایستند .هر شب در تاریکی به یادت فانوسی می سازم وان را
به دورترین ستاره هدیه میدهم تو از صبح زیباتری و در ابتدای همه دفترهایم
طلوع میکنی .تو از خورشید بزرگتری و در ابتدای همه اهایم می درخشی.
ای ناشناخته از عشقهای نخستین ای ملیحتر از لبخند اخرین انسان ای پیچیده
تر از باشکوه ترین گلها. بیا پیش از انکه پرنده ها برای همیشه از اسمان بروند
و یاسها باغچه ما را از یاد ببرند شوریدگی را فریاد کنیم بیا پیش ازانکه شمع ها
در برف گم بشوند پروانه ها رو بسراییم. روزها میایند و می روند بیا به زبان
درختان تکلم کنیم و شاعر عطرهای تازه باشیم بیا سبزه ها رو به دفتر یاداشتمان
بیاوریم و اواز یک علف غریب مست شویم بیا پیش از انکه مدادها تمام شوند برای
یکدیگر نامه ای بنویسیم من برای تو از رودخانه هایی مینویسم که به سوی عشق پر
کشیدند و از نی لبکی که صدایش همه قلب های عالم را بیدار می کند...........
بسیار عالی و زیبا