بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
دزد وکدخدا ..سیمین بهبهانی
- تعداد نظرات : 7
- ارسال شده در : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
- نمايش ها : 359
وای که ردپای دزد آبادی ما،
چقدر شبیه چکمه های کدخداست!
روزیکه ردپای بجا مانده،
شبيه چکمه های کدخدا بود!!
یکی میگفت:
دزد چکمه های کدخدا را دزدیده...
دیگری میگفت:
چکمه های دزد
شبیه چکمه کدخدا بوده،
و هرکسی بطریقی واقعیت را توجیه میکرد...
دیوانه ای فریاد برآورد که:
مردم !...
دزد، خود کدخداست!!!...
اهل آبادی پوزخندی زدند و گفتند:
کدخدا ! ..
به دل نگیر،
او مجنون است،
دیوانه است...
ولی فقط کدخدا فهمید
که تنها عاقل آبادی اوست..
از فردای آن روز،
دیگر کسی آن مجنون را ندید!!...
و وقتی احوالش را جویا میشدند،
کدخدا میگفت:
دزد او را کشته است!!!...
کدخدا واقعیت را میگفت؛ ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت...
شاید هم از سرنوشت مجنون میترسیدند!!!...
چون در آن آبادی،
دانستن، بهايش سنگین بود!!!..
ولی نادانی، انعام داشت!!!...
این بود که اهل آبادی،
هر روز غرغرکنان درخانه کدخدا جمع میشدند و ستایش کدخدا میکردند!!!...
#سیمین_بهبهانی
ممنون از همه
درسته گفتن حقیقت مساویست با از دست دادن سر...مرسی
تشکر
عجب! ما میدونیم دزد کدخداست منتها کاری ازمون برنمیاد!!!
حکایت تلخیست ،حکایت مملکت ما وسردمدارانش...
بسیار عالی
مرسی