متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …
اول یکی یکی جمع شون میکنی تو بغلت بعدش یکی یکی پرت شون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتها یک سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمی تونی پرت شون کنی …

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


yasmina77
ارسال پاسخ

لایک

naghme44
ارسال پاسخ

لایک

محمد
ارسال پاسخ

siamak :
درسته..
چیزای با ارزش مث دوستای واقعی آدم دلشون نمیاد رهاشون کنه..
مرسی

مرسی اقا سیامک ....فدایی داری

siamak
ارسال پاسخ

درسته..
چیزای با ارزش مث دوستای واقعی آدم دلشون نمیاد رهاشون کنه..
مرسی

محمد
ارسال پاسخ

Amineh :
لایک

ممنون از شما وتوجهتون به بلاگ ....

─═ह☞ԹՊiՌՅԽ☜ह═─
ارسال پاسخ