متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد بلافاصله پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می کنم عملش کنید من هرجور شده پول و تا شب براتون میارم پس پرستار گفت با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

پيش دكتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

 

صبح روز بعد… همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید

Bozqurd

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sina_98_T
ارسال پاسخ

fateme96 :
کاش یکم باهم مهربونتر بودیم {59}

ای کاش ای کاش ها نبودند
Bozqurd

fateme96
ارسال پاسخ

کاش یکم باهم مهربونتر بودیم

sina_98_T
ارسال پاسخ

behbodhassani27 :
:2دست 2دست

داداشی گلم ممنونم ک امدی
Bozqurd

sina_98_T
ارسال پاسخ

Anita1375 :
لایک لایک

انی جون ممنونم و خوشحالم ک تونستم نظرتو جلب کنم
Bozqrd

behbodhassani27
ارسال پاسخ
Anita1375
ارسال پاسخ

لایک لایک