بلاگ كاربران
شبي مار بزرگی وارد دکان نجاری میشود برای پیدا کردن غذا همینطور مار گشتی میزد بدنش به اره گیر میکند و کمی زخمی میشود مار خیلی ناراحت میشود و برای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خونریزی دور دهانش میشود او نمی فهمد که چه اتفاقی افتاده و از اینکه اره دارد به او حمله میکند و مرگش حتمی است تصمیم میگیرد برای آخرین بار ،از خود دفاع کرده و هر چه شدیدتر حمله کند و دور اره بدنش را ميپيچاند ،،،و هی فشار داد.نجار صبح که آمد روی میز بجای اره لاشه ماری و زخم آلود دید که فقط و فقط بخاطر بیفکری و خشم زیاد مرده است.احیانا در لحظه خشم میخواهیم دیگران را برنجانيم بعد متوجه میشویم خودمان را رنجانده ایم و موقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده،زندگی بیشتر احتیاج دارد که چشم پوشی کنیم از اتفاقها،از آدمها،از رفتارها ،از گفتارها،خودمان را یاد دهیم به چشم پوشی عاقلانه!
خودت گلی سپاسگزارم.
kheili mamnun{h}
فدات آبجی!
vaqean e chize no va tazr bud baram...
kheili mamnun
عالی
ااز نگاهت سپاسگزارم.
زیبا بود مرسی