متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران



خاطراتم را که مرور‌ می کنم همیشه یک‌نکته آزارم می دهد ...

در زندگی ام همه چیز یا زود اتفاق افتاده یا دیر

از موقعیت های شغلی خوب گرفته تا امکانات و شرایطی که زود به دست آوردم و زود از دست دادم

از خواسته ها و‌آرزوهای کودکی  گرفته تا پیدا کردن محبوب ترین کتونی کودکیم در اسباب کشی ... کتونی که دیگر نصف پاهایم هم در آن جا نمی شد ...کتونی که برای داشتنش دیر شده بود... خیلی دیر... آرزوهایی که دیر به دست آوردم و دیگر آرزو نبود 

حالا که خوب فکر می‌کنم آدم های زندگی ما هم همین هستند

گاهی زود به زندگیمان می آیند گاهی دیر

آنقدر زود می آیند که بلدشان نیستیم ...

نمی دانیم باید چطور با آن ها باشیم ...

وقتی می آیند که سر ما جای دیگری گرم است

تا به خودمان می آییم می ببنیم همه چیز خراب شده

دیگر چیزی از آن ها برای ما باقی نمانده است

اما زود رسیدن برزخ است 

برزخی که دل امید دارد به تعمیر 

به تعمیر خرابی ها و جبران گذشته

جهنم جای دیگری ست

جایی که انسان ها دیر به زندگی ات می آیند

آنقدر دیر که دیگر لحظه ای فرصت برای داشتنشان نیست

آنقدر دیر که باید از کسی که نداری! دل بکنی

آنقدر دیر که یادت بیاید هر که را که تا امروز به دست آوردی اشتباه بوده

آنقدر دیر که به چشم هایت نگاه کند و دل بدهد ولی یک نفر در ماشین منتظرش باشد

آنقدر دیر که در چشم هایش نگاه کنی دل بدهی ولی یک نفر در خانه منتظرت باشد

بهشت آن جایی ست که هر اتفاقی به وقتش بیوفتد نه زودتر نه دیرتر 

بهشت آن جایی ست که هر‌کسی در زندگیمان به وقتش بیاید نه زودتر و نه دیر تر


| حسین حائریان |




به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


QoQo
ارسال پاسخ

Like

پریسا
ارسال پاسخ
30sadaf
ارسال پاسخ

زیباست