متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


چند سالی بود که همدیگر را ندیده بودیم 
یعنی از سال آخر دانشگاه
از آن دخترهایی بود که می جنگید 
برای چیزی که می خواست می‌ جنگید
یادم هست عجیب گرفتار شده بود 
گرفتار کسی که گرفتارش نبود 
تمامش را گذاشته بود وسط برای داشتنش 
دورا دور خبرش را داشتم 
جنگ را برده بود و آغوشی‌را که می خواست فتح کرده بود 
قرار بود تمام بچه های قدیم دوباره دور هم جمع شویم 
آمده بود ... تنها آمده بود 
تا نگاهش کردم فهمیدم که چقدر زخم خورده ی آن جنگ است 
یک گوشه نشسته بود و داشت روی صورتش خنده را نقاشی می کرد
یاد جنگ های زندگیم افتادم...  نفسم گرفت
رفتم بالکن که کمی هوا بخورم که او هم آمد
سرش را روی شانه ام گذاشت و گفت " نداشتن بهتر از داشتن و از دست دادنه" 
باران نمی آمد ... ولی شانه هایم خیس شده بود

| حسین حائریان |

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Marj_bnooo
ارسال پاسخ

Hotly :
دقیقاااا موافقم نداشتن خیلی بهتر از داشتن و از دست دادنه

اره واقعا


Marj_bnooo
ارسال پاسخ

mahdi1369 :
چقد تلخ:|

اوهوم


Marj_bnooo
ارسال پاسخ

parisa7821 :
:asanesh


Marj_bnooo
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
:هوف


Marj_bnooo
ارسال پاسخ

30sadaf :
زیباااا بود
{H}

ممنونم از همراهیتون

QoQo
ارسال پاسخ

دقیقاااا موافقم نداشتن خیلی بهتر از داشتن و از دست دادنه

یاغش
ارسال پاسخ

چقد تلخ

پریسا
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ
30sadaf
ارسال پاسخ

زیباااا بود