متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:

ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند

ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند.

ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.

ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز،

ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد.

ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این

که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛

 اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف

ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!

ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود

.. نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب!

اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود’!

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،

خاطراتت را،

نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…

در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،

زمین میخوری…

زخم بر میداری…

و درد میکشی…

نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…

به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟

شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی…

تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …

هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …

در آینده لبخند بزن

این همان جایی است که باید باشی!

هیج کس تو نخواهد شد

 آرامش سهم توست …

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


nazi1994
ارسال پاسخ

kemelan 2roste....
vali kash aqlo delo fahm ino dark kone k kheili kheili kheili sakhte

Marj_bnooo
ارسال پاسخ
30sadaf
ارسال پاسخ