متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    داستان طنز

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۵/۱۱/۰۴
  • نمايش ها : 177

مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد ».

 

 

خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»«چی می خوای بپرسی پسرم؟»«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ
zeytoon1
ارسال پاسخ
16ali
ارسال پاسخ

خوب بود ولی تکراری بود:q