متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


متنى بسيار زيبا و خواندنى

 

دیشب خواب دیدم که مرده بودم ...

روز اول یه فرشته اومد بم گفت: 

چی میخوای؟

بهش گفتم:آب

گفت برو بالای اون تپه آب بخور ... وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم

روزسوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟

بازم گفتم: آب ...

گفت برو بالا اون تپه آب بخور ... درحالی ک چشمه کوچکترشده بود،دل سیر آب خوردم .....

روز هفتم، همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟؟

بازم گفتم آب ..

گفت برو بالا اون تپه ... درحالی که چشمه کوچک وکوچکتر شده بود..آب خوردم....

بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ ... با عطش فراوان

گفتم : آب ... 

گفت برو بالا اون تپه ... درکمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند ...برگشتم و به فرشته گفتم :

چرا اینطوری شده؟؟؟...

گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ...

روزهفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست...

وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم وفهمیدم عشق فقط مادر است وبس

سلامتی همه مادرا....

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


خزان
ارسال پاسخ

خیلی ناراحت کننده بود
مرسی

16ali
ارسال پاسخ

نظر یادتون نره