متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


شعر سعدی:

گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی
رسید از دست‌ م
حبوبی‌ به‌ دستم‌

بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ يا عبیری
‌كه‌ از بوي‌ دل‌آويز تو مستم‌

بگفتا من‌ گِلی‌ ناچيز بودم
‌ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌

کمال‌ هم‌نشين‌ در من‌ اثر کرد
وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم ...

شعر بهار:

شبی در محفلی با آه و سوزی             شنید ستم ز مرد پاره دوزی

 

چنین می گفت با پیر عجوزی            گلی خوشبوی در حمام روزی

 

رسید از دست مخدومی به دستم

 

گرفتم آن گل و کردم خمیری        خمیری نرم و نیکو چون حریری

 

معطر بود و خوب و دلپذیری          بدو گفتم که مشکی یا عبیری

 

که از بوی دل آویز تو مستم

 

همه گلهای عالم آزمودم              ندیدم چون تو و عبرت نمودم

 

چو گل بشنید این گفت و شنودم       بگفتا من گلی ناچیز بودم

 

و لیکن مدتی با گل نشستم

 

گل اندر زیر پا گسترده پر کرد          مرا با همنشینی مفتخر کرد

 

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد        کمال همنشین در من اثر کرد

 

و گرنه من همان خاکم که هستم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sharareh72
ارسال پاسخ
saeghe
ارسال پاسخ

......

julio
ارسال پاسخ

ahsant
kheyli ziba bood
khoshman amad

eagle18
ارسال پاسخ

عالی

مرسی