متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


سلام به کاربرای مهربون همخونه ، امروز به جای سوال و جواب ، یجورائی میخوام خاطرات خنده دار خودتون


رو از زمان مدرسه بگین؟ یعنی سوتیها و گاف هایی که در دوران مدرسه داشتین رو اینجا اعتراف کنین ....


حالا منتظرم همتون بیاین ببینم چه خاطراتی خنده داری دارین که برای ما تعریف کنین؟؟؟ 

نظرات دیوار ها


minee
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ

arash66 :
در توانم نیس برام گلریزان بزارین از محل درآمدش کباب هم میدم خخخخخخ

تو رو باید بذارن وزیر اقتصاد و دارایی

shadi1357
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
{trol13}
آرش پفک نمکی هدیه میده {h5}

پفک نمکی هم خوبه
مناسب هرسنی هست

shadi1357
ارسال پاسخ

arash66 :
شما نماینده بپرس ببین کی چی میخواد؟ بهم خبر بده . میسکال بنداز ههههه

حالا شمابرنده رومشخص کن من ازشون میپرسم خخخخ

shadi1357
ارسال پاسخ

peyman0082 :
بایدم بدن خب...
نام :شادی
فامیلی:هیتلر نژاد:d

مامان به این خوبی کجاش شبیه هیتلره وا خخخخ

آرش
ارسال پاسخ

shadi1357 :
من که خاطره نذاشتم خخخخ
به دوستان دیگه جایزه بدین ازشون بپرسین هرکی هرچی خواست خخخخخ

شما نماینده بپرس ببین کی چی میخواد؟ بهم خبر بده . میسکال بنداز ههههه

shadi1357
ارسال پاسخ

arash66 :
خخخ چی میخوای شادی؟؟؟

من که خاطره نذاشتم خخخخ
به دوستان دیگه جایزه بدین ازشون بپرسین هرکی هرچی خواست خخخخخ

آرش
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
پیتزا بِدِه ، یه ذره گُشاده دست و دست و دلباز باش !{trol43}

در توانم نیس برام گلریزان بزارین از محل درآمدش کباب هم میدم خخخخخخ

AZAD
ارسال پاسخ

arash66 :
نه چیپس خلال میدم براتون خخخخخخ

پیتزا بِدِه ، یه ذره گُشاده دست و دست و دلباز باش !

آرش
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
{trol13}
آرش پفک نمکی هدیه میده {h5}

نه چیپس خلال میدم براتون خخخخخخ

peyman0082
ارسال پاسخ

shadi1357 :
نسل خوبی هستن به حرف مادرشون گوش میدن :D

بایدم بدن خب...
نام :شادی
فامیلی:هیتلر نژاد

آرش
ارسال پاسخ

shadi1357 :
تشکرازخاطرات زیبای شما ازطرف مدیریت ارش عزیز به بهترین خاطره جایزه نفیسی داده میشه ;) :)
{67}

خخخ چی میخوای شادی؟؟؟

AZAD
ارسال پاسخ

shadi1357 :
تشکرازخاطرات زیبای شما ازطرف مدیریت ارش عزیز به بهترین خاطره جایزه نفیسی داده میشه ;) :)
{67}


آرش پفک نمکی هدیه میده

shadi1357
ارسال پاسخ

تشکرازخاطرات زیبای شما ازطرف مدیریت ارش عزیز به بهترین خاطره جایزه نفیسی داده میشه

shadi1357
ارسال پاسخ

peyman0082 :
خدا به داد این نسل برسه:d
خدایا ایشان دچار شده ببخشش لااقل فرزندانش رو

نسل خوبی هستن به حرف مادرشون گوش میدن

AZAD
ارسال پاسخ

aryan_ :
اونموقع نمیشد به پدر و مادر چیزی گفت. چون اونها هم روششون تنبیه بود و اول و آخر خودم مقصر میشدم
یک کتک بهتر از دو کتکه {7}


ای بابا ! دلم سوخت .

aryan_
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
ببخشید من یه سوال به ذهنم اومد ؛ منزل به پدر و مادر گفتین ؟ عکس العملشون چطور بود {36}:)

اونموقع نمیشد به پدر و مادر چیزی گفت. چون اونها هم روششون تنبیه بود و اول و آخر خودم مقصر میشدم
یک کتک بهتر از دو کتکه

AZAD
ارسال پاسخ

arash66 :
راهش رو که گفتم ... تو یه چوب بکن تو ذهنت مشکلت حل مشه خخخ


آرش
ارسال پاسخ

khazane90 :
در مورد من که میدونید بگن بالا چشت ابروهه دیگه هیچیییی

آره میدونم قسمت مسدودی ها .... راهشو بلدم خخخخخخخ

آرش
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
میگم خاطره رو گفت و رفت {50} نموند که به سوالای ذهنم پاسخ بده {23}

راهش رو که گفتم ... تو یه چوب بکن تو ذهنت مشکلت حل مشه خخخ

AZAD
ارسال پاسخ

arash66 :
نه ولی اگه نمیگفتم شب بی خواب میشدم خخخ

میگم خاطره رو گفت و رفت نموند که به سوالای ذهنم پاسخ بده

خزان
ارسال پاسخ

arash66 :
رفاقتمون با سحر نداره مدونم دلخور نمشه . ولی اینو درمورد بقیه نمدونم . احتیاط شرط عقله .... البته بگذریم که ظهر یدونه از این حناقها تو دلم مونده بود به شادی 57 هم گفتم خخخ

در مورد من که میدونید بگن بالا چشت ابروهه دیگه هیچیییی

AZAD
ارسال پاسخ

khazane90 :
دیواری کوتاهتر از سحر جان پیدا نکردین{7}

نه دیگه ! منه مظلوم

آرش
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
{h5}
تو مگه آرینی؟::vaa

نه ولی اگه نمیگفتم شب بی خواب میشدم خخخ

آرش
ارسال پاسخ

khazane90 :
دیواری کوتاهتر از سحر جان پیدا نکردین{7}

رفاقتمون با سحر نداره مدونم دلخور نمشه . ولی اینو درمورد بقیه نمدونم . احتیاط شرط عقله .... البته بگذریم که ظهر یدونه از این حناقها تو دلم مونده بود به شادی 57 هم گفتم خخخ

AZAD
ارسال پاسخ

arash66 :
چوب تو ذهنت هههههههه هیچی خوشحال شدن


تو مگه آرینی؟:

خزان
ارسال پاسخ

arash66 :
باور کن تو این بلاگ چنبار خواسم تیکه بندازم جلوی خودمو گرفتم ولی الان حس کردم اگه نگم حناق مشه ههههه

دیواری کوتاهتر از سحر جان پیدا نکردین

آرش
ارسال پاسخ

khazane90 :
{7}
یعنی همیییییشه باید یه حرفی تو آستینتون داشته باشین
آخرش یه کاری از دست خودتون میدین

باور کن تو این بلاگ چنبار خواسم تیکه بندازم جلوی خودمو گرفتم ولی الان حس کردم اگه نگم حناق مشه ههههه

خزان
ارسال پاسخ

arash66 :
چوب تو ذهنت هههههههه هیچی خوشحال شدن


یعنی همیییییشه باید یه حرفی تو آستینتون داشته باشین
آخرش یه کاری از دست خودتون میدین

آرش
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
ببخشید من یه سوال به ذهنم اومد ؛ منزل به پدر و مادر گفتین ؟ عکس العملشون چطور بود {36}:)

چوب تو ذهنت هههههههه هیچی خوشحال شدن

AZAD
ارسال پاسخ

aryan_ :
اون موقع اینجوری بود :)
من اتفاقاته به مراتب بدتریو شاهد بودم {7}

ببخشید من یه سوال به ذهنم اومد ؛ منزل به پدر و مادر گفتین ؟ عکس العملشون چطور بود

aryan_
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
چه بی رحم {b}

اون موقع اینجوری بود
من اتفاقاته به مراتب بدتریو شاهد بودم

AZAD
ارسال پاسخ

aryan_ :
اولین روز مدرسه رفتنم بود
یادمه بابام کلی از مدرسه تعربف کرده بود
وقتی منو برد اونجا دیدم کلی از بچه ها ونگ میزنن و گریه میکنن
به بابام نگاه کردمو هیچی نگفتم (حس کردم کلاهه بزرگی سرم گذاشته)
خلاصه به صف شدیم
ناظم یه مرد با ظاهری خفن بود که فکر کنم نصف گریه های بچه ها واسه دیدن این ناظم بود
یهو بجایی که بگه از جلو نظام، گفت: از جلو هوووووع (مثل این نظامیا)
منم فکر کردم حالش خراب شده.....با صدای بلند خندیدم
چشاشو گردوند ولی من چون ریزه میزه بودم منو ندید
بعدش بجای خبردار گفت: خبر هوووووع بازم من قهقهه زدم سر صف
منو پیدا کرد و با عصابانیت منو صدا زد
منم رفتم روی سکو
گفت دستتو بیار جلو
و با شلنگ ضخیمی محکم زد وسط دستم
باورم نمیشد مدرسه همچین جای مزخرفی باشه
کلن شوکه شده بودم و هیچی نگفتم و فقط یه قطره اشک از گوشهی چشمم سرازیر شد
ناظم حس کرد که چیزیم نشده
یدونه محکمتر زد.....و اینبار کامل اشکم درومد و گفت حالا برو سر صف وایسا تا دیگه نخندی واسم

خلاصه این اولین روز مدرسه ی من بود {7}

چه بی رحم

aryan_
ارسال پاسخ

اولین روز مدرسه رفتنم بود
یادمه بابام کلی از مدرسه تعربف کرده بود
وقتی منو برد اونجا دیدم کلی از بچه ها ونگ میزنن و گریه میکنن
به بابام نگاه کردمو هیچی نگفتم (حس کردم کلاهه بزرگی سرم گذاشته)
خلاصه به صف شدیم
ناظم یه مرد با ظاهری خفن بود که فکر کنم نصف گریه های بچه ها واسه دیدن این ناظم بود
یهو بجایی که بگه از جلو نظام، گفت: از جلو هوووووع (مثل این نظامیا)
منم فکر کردم حالش خراب شده.....با صدای بلند خندیدم
چشاشو گردوند ولی من چون ریزه میزه بودم منو ندید
بعدش بجای خبردار گفت: خبر هوووووع بازم من قهقهه زدم سر صف
منو پیدا کرد و با عصابانیت منو صدا زد
منم رفتم روی سکو
گفت دستتو بیار جلو
و با شلنگ ضخیمی محکم زد وسط دستم
باورم نمیشد مدرسه همچین جای مزخرفی باشه
کلن شوکه شده بودم و هیچی نگفتم و فقط یه قطره اشک از گوشهی چشمم سرازیر شد
ناظم حس کرد که چیزیم نشده
یدونه محکمتر زد.....و اینبار کامل اشکم درومد و گفت حالا برو سر صف وایسا تا دیگه نخندی واسم

خلاصه این اولین روز مدرسه ی من بود

AZAD
ارسال پاسخ

khazane90 :
آخه روزه و دروغ
عجب
روزه اون روز افتاد گردنتون ها، لطفا هر چه سریعتر به بخش مذهبیون مراجعه کنید {7}

پیمان پاشو بیا ! کارت دارم

خزان
ارسال پاسخ

peyman0082 :
یروز ماه رمضان دوسال پیش پارک آفتاب ساری سر فیلمبرداری فیلم دوستم بودیم
من بوم من (صدابردار)بودم بعد موقع استراحت که شد دوستم که کارگردان بود صدام کرد گفت ... قوربون دستت اون چایی رو بیار واسه خانوم ...فلان...(بازیگر زنِ فیلممون) بیار که دیگه صحنه بهم نخوره طبق معمول کسی از هنریا مثل اکثرشون روزه موزه ندارن )فقط منو یکی از دوستای دیگه روزه بودیم ،من هم رفتم یه ۲۰ متر جلوتر یه چایی ریختم زیر درخت صنوبرم بود ،بعد همینطور داشتم گوشیمو چک میکردم چایی رو نیمکت بود دوتاگنجشک اومدن رو چایی نگاش کردن یکیشون دُمِشو تکونی داد بعد تو چایی تخلیه کرد:dیعنی خرابکاری کرد توش!!!
بعد دوستمم همزمان داد زد اومدی؟نور و این مسخره بازیا رفتا....
منم بی دستو پا شدم گفتم پر رنگ باشه؟گفت معمولی باشه
منم دیدم دیگه اگه الان دوباره بریزم باز پرش کنم دیر میشه و گرمه این چیزا گرفتم با قاشق کوچیکه همش زدم بعد توراه یجوری ریلکس همینطور درحال هم زدن رفتم پیششون دوستم گفت ببخشدی روزه ام داشتی ممنون لطف کردی،چرا همش میزنی شیرینه؟
منم گفتم نه یه نسکافه تو جیبم بود خواستم گفتم کی میخواد تا افطار صبر کنه..کی بهتر از خانومه ...فلان...همون بازیگره!!!
بعد بیچاره کلی هم ذوق کرد از لطفم و اینا:d
همین دیگه {h5}
زنده باد پرسپولیس قهرمان:d

آخه روزه و دروغ
عجب
روزه اون روز افتاد گردنتون ها، لطفا هر چه سریعتر به بخش مذهبیون مراجعه کنید