متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • چگونه در مهمانیها با کلاس باشیم...

  •   1.تیپ ساده و شیک را انتخاب کنید. 2.تا میرسین تقاضای جا سیگاری نکنید. 3.موقع رقص خیلی جوگیر نشین بعدا تو فیلمای گرفته شده کلی سوژه میشین. 4......         ۵. هنگام ورود به همه سلام کنید و با همه دست بدهید،مگر اینکه خانه ی میزبان در استادیوم آزادی باشد. 6. به اتاق های خانه ی میزبان سرک نکشید. اینجا هم همان بحث سر بریده مطرح می شود. 7. اگر سینی چای را جلویتان گرفتند، …
  • یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

  • یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبودتوی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبوددیوارامون گلی بود تلفن هندلی بودکارامون هردلی بود گازمون کپسولی بودبرقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمیقفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بودهرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلازیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالیکابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شدحالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شدهحالا با اون ور آب جوونا با آب و تابشب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکن…
  • باز باران....

  • «باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه» خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و شیرین کوچه ها شد، کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟ * * * کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد * * * باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه بی ت…
  • دلم یک اتفاق تازه میخواهد....

  • دلم.. یک اتفاق تازه می خواهد..!!نه مثل عشق و دل دادن..؛نه در دام غم افتادن..؛دگر اینها گذشت از ما..!شبیه شوق یک کودک..که کفش نو به پا داردو گویی کل دنیا را ..در آن لحظه به زیر کفشها دارد،دلم یک شور بی اندازه می خواهد!نه با تو .. با خودم تنها!فقط گاهی.. دلم.. یک اتفاق تازه میخواهد..!!…
  • تا حالا شده ....؟؟

  •   تا به حال شده است وقتی از شما می پرسند چای می خورید یا قهوه بگویید : "فرقی نمی کنه." بپرسند : " پرتقال دوست داری یا نارنگی ؟ بگویید : " فرقی نمی کنه ." بپرسند : " برای شام کجا بریم ؟ " بگویید : " فرقی نمی کنه ." بپرسند : " چه فصلی را دوست داری؟" بگویید : " فرقی نمی کنه." چرا نباید چیزی برای شما فرق بکند یا نکند؟ وقتی برای خودتان همه چیز بی تفاوت هست و اعتماد به نفس ندارید که نظرتان را محکم …
  • آن قدیما عاشقی یادش بخیر

  •   آن قديما عاشقی يادش بخير فصل اول : روزگاری خانه هامان سرد بود بردن نفت زمستان درد بود يک چراغ والور و يک گرد سوز زيرکرسی با لحافی دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم می آسودن همه روی سفره لقمه نانی تازه بود روی خوش درخانه بی اندازه بود گر برای مرد  زن نامرد بود صد تفاوت بين زن تا مرد بود آن قديما عاشقی يادش بخير عطر و بوی رازقی يادش بخير عصر پست و تلگراف و نامه بود روزگار خواندن…
  • طنز

  •   تهرانیها زیاد شیر بخورند، چون سرب هوا رو دفع میکنه...  ولی بلافاصله بعدش آب بخورند چون نیترات آب، ضد وایتکسه...  بعدش هم چای بخورند نیترات آب رو میکشه...  بعد از چای هم آبلیمو بخورن تا رنگهای شیمیایی تو چایی را دفع کنه...    بعد از آبلیمو هم توکل کنن به خدا دیگه...…
  • شعور اجتماعی

  •   شعور رو بايد تو خودت پرورش بدي اما بعضيها خدادادي با شعور هستن 
  • داستان آموزنده

  • داستان آموزنده قطعه گمشده دایره نوشته شده در می 16, 2016 توسط رضا چند سالی میگذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود ، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک. زمان میگذشت و دایره آبی کوچک، بزرگ میشد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر. آنقدر این فضای خالی زیاد شد و دای…