متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


Artaan
Artaan
۱۳۹۲/۱۰/۱۵

مثل گل صد برگ شکوفــا شده ای / چون مـــاه چهار ده شکوفا شده ای

در آینـه ی نگاه من چشم بدوز / تا در یابی چقدر زیبا شده ای

matiti
matiti
۱۳۹۲/۰۷/۲۹

زن

زنان مثل گلند اما پر از خار
لطيف و خوش خط و خالند چون مار
به ظاهر ار چه آب و رنگ دارند
درون سينه قلبي سنگ دارند
پر از مکر و فريبند و فسونند
چون زالو دائماً در فکر خونند
گهي از ديده اشکي مي فشانند
گهي لبخند بر لب مي نشانند
فريبت مي دهد با اشک و آهي
به دامت مي کشد زن با نگاهي
به دامش چون فتادي مي گريزد
ز ديده اشک و در دل خنده ريزد
زن و شيطان رفيقند و شفيقند
کجا با مرد بيچاره رفيقند
بنازم آن عبارت را که گفتي:
«الهي در کمند زن نيفتي»
خداوند تا که خلقت را بنا کرد
به مردان و زنان چيزي عطا کرد
به مردان داد نيرويي در اندام
که طاقت ها کند بي دانه در دام
به زن مکر و فسون و حيله بخشيد
وگرنه کي چنين او مي درخشيد
خدا چون زن ندارد جاودان است
آنرا که عيان است چه حاجت به بيان است

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۲/۰۷/۲۹

★ ★

˙·٠دوستـتـــ دار٠ґَ·˙

˙·٠تـنـہاجـملـِﮧاـے است کـٍﮧ از شنیدنش هیچگـاه פֿـستِـﮧ نِمے شو٠ґَ·˙

˙·٠و تنهـآ جملـﮧاـے استـ کـِﮧ تــُو از گفتـش٠·˙

˙·٠هیچـگاه פֿـستـﮧ نمـیشے٠·˙

˙·٠بـارها פּ بارها٠·˙

˙·٠بـﮧ تکـرار٠·˙

˙·٠פֿـواهـمــ گـفتــ:٠·˙

˙·٠دوستت دارم٠·˙

=======================

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/59690/

H1367
H1367
۱۳۹۲/۰۷/۲۸

پاییزم شد، مدرسه هام وا شد. دیگه کم کم هوا هم رو به سردیه. دیگه فصل گلیپس و ساپورت و صندلم داره تموم میشه. خدا می دونه تو زمستون دخترا چه خوابی دیدن واسه سر گرم کردنمون.

pari26
pari26
۱۳۹۲/۰۷/۲۷

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند ،

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم !

FANI
FANI
۱۳۹۲/۰۷/۲۲

روی جعبه دلم نوشته: شکستنی ها شکست هرجور مایلید حمل کنید.

Toska
Toska
۱۳۹۲/۰۷/۲۲

من زنم...
"من زنم"
دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی دوست داری
تکیه بدهی ، پناه ببری ، ضعیف باشی
دست ِ خودت نیست ، زن که باشی
گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را..شاید عطر ِ تلخ و گس ِ مردانه اش
لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد !
دست خودت نیست ، زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت ِ سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
دست ِخودت نیست ، زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
من زنـــــــــم
نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن
اگــــــــــر بخواهم
تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید ...

سلامتی همه ی مونث های دنیا

+++++5+++++

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۷/۱۶

یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره

بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره

وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره

فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!

rosva
rosva
۱۳۹۲/۰۷/۱۶

رفت؟

به سلامت!!!!!!!!!!!!

من خدا نیستم بگویم:صد بار اگر توبه شکستی بازآی...

آنکه رفت به حرمت انچه با خود بردحق بازگشت ندارد.

رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد برنگردد...

خط زدن برمن پایان من نیست آغاز بی لیاقتی اوست!!!

hannan
hannan
۱۳۹۲/۰۷/۱۶

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیواره چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ ، آدمیت برنگشت

قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست
قرن موسی چنبه ها است

روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است