متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


fatimakazemi
fatimakazemi
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است که چشم هرگز رهایش نمیکند

گاهی یک عشق آنقدر ماندگار است که زمان حریفش نمیشود

و گاهی یک دوست آنقدر عزیز است که قلب رهایش نمیکند !

fatimakazemi
fatimakazemi
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدمــهــا . . .

عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی . . .

و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی . .

fatimakazemi
fatimakazemi
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

گاهی باید بی رحم بود…نه با دوست نه با دشمن بلکه با خودت و چه بزرگت میکند آن سیلی محکمی که به خودت میزنی…

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

از همه ي آدما توقع نداشته باشين حرفتونو بفهمن
خيلياشون حتي حرفيو كه خودشون ميزنن رو هم نميفهمن!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۷/۳۰

اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...
دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او......!!!

آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را
زيباترين معصوم دنيا مي‌کند ...

پس خود را گناهکار مبين......
من عيسي نامي را ميشناسم که

ده بيمار را در يکروز شفا داد ...
و تنها يکي سپاسش گفت !!!

من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...
يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر.... !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...
از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند !!!

خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد...
پس به راهت ادامه بده !!!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۷/۳۰

یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد.
گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم. گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل.

#مثنوي
#مولانا

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۷/۲۹

غزل غزل همه از سینه تا گلو دارم
سبد سبد که نه اری سبو سبو دارم

تو پیرهن جه کنی چاک تا پیاله ناف
به پیش تاک جوان من هم ابرو دارم

هجوم چشم تو را ائتلاف مژگان بست
چنین خماری بی وقتت ارزوو دارام

چه جاوه ها که به دیوان شاعران نکنی
من این گلایه نه از تو از او ازاو دارم

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۵/۰۷/۲۹

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

حافظ..

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۵/۰۷/۲۹

زمین خوردن مهم نیست
مراقب باش کسی را زمین نزنی
با کلامی تلخ یا قضاوتی نا بجا..
شبتون پر امید و لحظه هاتون سرشار از آرامش

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۷/۲۸

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح ای قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای انجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست

گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت اگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت می بسیار خورئی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست