متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    شعر

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
  • نمايش ها : 94

رفته بودم دکتر
دکتری زیبــــــــــــارو
خــــــــــــــــــــــــوش خنده

از او پرسیدم:
رنگ رخساره ی من
حالت چهره چطور؟
برق چشمانم چی؟
همگی نرمال است؟؟

گفت: حالت خوش نیست...

دفترش را باز کرد
نسخه را آغاز کرد

صبح ها
یک غزل ناب بخوان
ظهرها قبل اذان
یک دو بیتی کافی است
عصرها سعدی و حافظ که بخوانی
با دو فنجان چای یا قهوه ترک
قبل تاریکی روز
رنگ رخساره عوض میگردد

حالت چهره ولی دست تو نیست
عاشقی آیا مرد؟
دکتر از من پرسید
من نگاهش کردم
و نمیدانستم
پاسخ سخت سوال ساده را

گفت: قبل از خواب باید بنویسی
هر شب
و به موسیقی ایرانی اصل
گوش جان بسپاری
جان مریم خوب است
یا بهار دلکش
کلا آثار بنان هم عالیست

برق چشمانت هم
ساده درمان میشود
دوستانت را ببین
گل بگو گل بشنو
و به اندیشه ے پنهان درونت
هدیه کن یک گل سرخ
و کمی دورتر از باغچه خانه ے خود
تک درختی تو بکار
و حواست باشد
که رهایش نکنی
نگذاری که بگیرد آفت

من کمی گیج شدم

دکتر اما خندید
به گمانم فهمید
منه دیوانه چو او
شاعری در به درم
که اگر صبح شود
یا نسیمی بوزد
و دعایی نکنم
یا که خورشید سلامم بکند
و جوابی ندهم
بی گمان میمیرم

نسخه را برداشتم
مو به مو و خط به خط
پیش رفتم تا شعر
پیش رفتم تا دوست
پیش رفتم تا گل
دو سه روزی که گذشت
حال من بهتر بود

تو چرا غمگینی؟
تو مگر شعر نمیخوانی دوست؟
صبح ها یک فنجان
غزل تازه ی سعدی
قبل خواب، شعر نو از سهراب
شک نکن یار عزیز
کمتر از یک هفته
دهد این نسخه جواب
نسخه باشد از من
از تو یک همت ناب..

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


ftp024
ارسال پاسخ

عالی بود.

0Arta
ارسال پاسخ

قشنگ بود