متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • شعر

  • ای باد که بر خاک در دوست گذشتیپندارمت از روضه بستان بهشتیدور از سببی نیست که شوریده سوداهر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتیباری مگرت بر رخ جانان نظر افتادسرگشته چو من در همه آفاق بگشتیاز کف ندهم دامن معشوقه زیباهل تا برود نام من ای یار به زشتیجز یاد تو بر خاطر من نگذرد ای جانبا آن که به یک باره‌ام از یاد بهشتیبا طبع ملولت چه کند دل که نسازدشرطه همه وقتی نبود لایق کشتیبسیار گذشتی که نکردی سوی …
  • دلنوشته

  • رابطه هایی در زندگی هست ڪه تو اسمش را نمیدانی!با وجود مبهم بودنش شیرین استنمیدانی تا ڪی ادامه داردنه عهدی...نه پیمانی...فقط شیرین استرابطه ای ڪه در آن نه همخوابی وجود داردنه چیزی بنام بوسه های عاشقانه...آدم هایی را گاهی میبینم ڪه از دو عاشق هم به هم وابسته ترنداز دو عاشق هم عاشقترند!میتوانی درڪ ڪنی؟دوستی ڪه دوستی اش دنیا دنیا ارزش دارددوستی ڪه آغوشش بوسعت آسمانها آرامش داردوای اگر به هر دلیلِ بی د…
  • دلنوشته

  •   ‍ ‍ جامی دگر، کامی دگر، شامی دگر پیشم بمان روح منی، جان منی، عشق منی ای مهربان   فردا که دیده در جهان! امشب برس فریاد من ای نوش داروی دلم؛ از داغ سهراب الامان   امشب بنوشانم شراب از آن لب پر التهاب ساقی مکن ما را جواب ، ای دلبر ابرو کمان   غیر از خدا ماییم و بس، کم عشوه آ با من برقص ای قد و بالایت هوس، بر آتشم آبی فشان   گیسوی تو، چشمان تو، مژگان تو رنگ شبان بنگر…
  • دلنوشته

  • دنیای قشنگی نیستآدمهامثل رود خانه ها جاری اندزلال که باشی سنگهایت را میبینند برمیدارند و نشانه میگیرند درست به سمت خودت
  • لطیفه

  •   ﻗﺰﻭﻳﻨﻴﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺑﻪ یارو ﺷﻨﺎ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺪﺍﺩﻩ  . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 2 ﺳﺎﻋﺖ یارو ﻣﻴﮕﻪ:   . ﺗﻮ ﻣﻄﻤﺌﻨﻰ ﺍﮔﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺘﻮ ﺩﺭﺑﻴﺎﺭﻯ ﻣﻦ ﻏﺮﻕ ﻣﻴﺸﻢ؟
  • دل

  • جمعه هم روز قشنگیست اگر بگذارند
  • شعر

  • دلــــــم یــــک دوســـــت می خــــــواهــــد که اوقــــاتــــــی که دلتنـــگــمبگــــــوید خـــانه را ول کــــــن،بگــــــو مـــن کــِــی، کجـــــا بــــاشـــم ...؟!
  • شعر

  • رفته بودم دکتردکتری زیبــــــــــــاروخــــــــــــــــــــــــوش خندهاز او پرسیدم:رنگ رخساره ی منحالت چهره چطور؟برق چشمانم چی؟همگی نرمال است؟؟گفت: حالت خوش نیست...دفترش را باز کردنسخه را آغاز کردصبح هایک غزل ناب بخوانظهرها قبل اذانیک دو بیتی کافی استعصرها سعدی و حافظ که بخوانیبا دو فنجان چای یا قهوه ترکقبل تاریکی روزرنگ رخساره عوض میگرددحالت چهره ولی دست تو نیستعاشقی آیا مرد؟دکتر از من پرسیدمن نگ…
  • دل

  • سخن ها دارم از دست تو در دلولیکن در حضورت بی زبانم
  • دلنوشته

  • من معجزه را فردی مینامم که میشود درآغوشش عالم وآدم را ازیاد برد