متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دوست داشتن به حرف نیست….!!

  • دوست داشتن به حرف نیست….!! به وقتیه که برات میذاره، به ارزشیه که برات قائل میشه، به دلگرمیه که بهت میده، اما وقتی طرفت همش نیست!! وقتی تو توی لحظه لحظه زندگیت تنهایی.. این دوست داشتن نیست!! “دوست داشتن”این نیست که جاخالی هاشون رو باتو پر کنند! اینه که بخاطرتو…” جاخالی کنند”.!!!…
  • خداوندا!

  • خداوندا! اراده ام را به زمان کودکی بازگردان همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم..
  • اینجا زمین است…

  • اینجا زمین است… به زمینت می کوبند… سر پول عشقت را می فروشند… به خیانت می گویند تفکر اروپایی… اگر عاشق باشی فکر می کنند احمقی…
  • تنهایت نمیگذارم…

  • تنها بودن قدرت می خواهد و من قدرتمندم، این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت: تنهایت نمیگذارم…
  • حیف که روی تو غیرت دارم

  • حیف که روی تو غیرت دارم، وگرنه روسریت را از همین سطر باز می کردم که همه ببینند چه خیالی بافته ام از موهایت… . . . بـا ایـن شـراب هـا مـسـت نـمـی شـوم دیـگـر بـایـد دوبـاره سـراغ چـشـم هـای تـو بـیـایـم ! . . . گاهی هوس میکنم در آغوشت حل شوم ! باهمه سردیت، هنوز برایم گرمترین حس دنیایی …! . . . ایـنـکـــه میـان دسـتـانَـت لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم… و د…
  • ماگنولیای انگشتانش

  •   فکر کردن به بوسه های زنی که سالها پیش مرده است و هنوز به خلوت خوابها سرک می کشد. فکر کردن به ماگنولیای انگشتانش بر کمرگاه استکان چای با ظرافت یک مینیاتور. فکر کردن به رشته ی مویش که پشت گوش می انداختشان مثل نوبت های شیمی درمانی. فکر کردن به تقاتق کفش هایش در پیاده روی مقابل دانشگاه که از پس فریاد کرایه کش ها حتا به گوش میامد. فکر کردن به چشم هایش که گرگ ها در آن عشق بازی می کردند. فکر کردن…
  • فقط روی تنت

  •   فقط روی تنت، میخواهم بیارامم، مانند مارمولکی که در روزهای غمگین، به آفتاب پناه می‌برد. فریادِ در هم شکسته در هوا محو می‌شود، پایه مجسمه‌ها را پیچک فرا می‌گیرد، و دستان تو مرا می‌جوید، روی پوست شکمت، که دراز کشیده‌ام.…
  • با دستها

  •   با دستها، کلمات شکل می گیرند، با دستها و در گودی شان، بدن های کلماتی شکل میگیرند که نمی توانستیم بگوییم.
  • بافتن موهای یک زن

  •   بافتن موهای یک زن را باید به دستان مردی سپرد که عاشقانه دوستش دارد چرا که او بیش از هر کسی در پیچ و تاب آن ها جان داده است ...