متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • omran ino jaei shenide bashi

  • يادمه تازه با يه دختر آشنا شده بودم..بعد يه مدت چون هم دختر خوبي بود و هم چون صد البته خيلي ازم سر تر بود رفتم خاستگاريش ولي پدرش قبول نكرد...و فقط راضي شد كه با هم نامزد كنيم بلكه بهتر منو بشناسه. جونم بگه اسم نامزدم سارا بود و فقط يه خواهر كوچيكتر داشت به اسم مريم كه 2 سال از خودش كوچيكتر بود..چند ماهي گذشته بود و من كم كم با خونواده سارا عياق شدم و هميشه با هم تفريح ميرفتيم ..اين خواهر كوچيكه س…