متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


 

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

 

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

 

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

 

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

 

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

 

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

 

نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

 

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

 

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

 

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Fereshteh
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ

زیبا

تیــارا
ارسال پاسخ