متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ريا رفتم و شد

ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ

همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد

با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مايه هر مهر و وفا رفتم و شد

همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلين

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"لن ترانی"نشنيدم ز خداوند چو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد

مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد

فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد

خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پير من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد

گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد.

 

شعر از محمد علی گويا

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


خزان
ارسال پاسخ
marya1370
ارسال پاسخ
AZAD
ارسال پاسخ


لایک

delshad6577
ارسال پاسخ

ممنون خوب بود........