بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
با کراوات رفتم و شد
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
- نمايش ها : 229
با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ريا رفتم و شد
ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ
همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مايه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلين
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
"لن ترانی"نشنيدم ز خداوند چو او
"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد
مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد
فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پير من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد.
شعر از محمد علی گويا
لایک
ممنون خوب بود........