توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
بعد ازشکستن آخرین خط دفاعی بعثی ها ، وارد اولین خیابان های خرمشهر که شدیم ، سینه خیز زیر آتش خودش را به وسط میدان کشید . سرنیزه را درآورد شروع به حفرچاله ای کرد . هنوز آن قسمت از شهر توی دید بعثی هایی بود که در محاصره گیر افتاده بودند. دور وبرش را حسابی زیر آتش گرفته بودند. نیم خیز به ما اشاره کرد ، فریاد کشید :
- آتیش بریزید .
ما همه روی زانو ایستادیم ، خط آتشی سنگین به راه انداختیم.
درحالی که ایستاده بود خاک های زیرنخل را با پوتین هایش لگد کرده می گفت :
- قمقمه ، قمقمه هاتون رو بیارید اینجا .
از روزی که آمده بود توی دسته شناسایی هسته های خرما را جمع می کرد ، کنار منبع آب می کا شت . توی هر عملیات شبانه شناسایی ، یک نهال نخل خرما توی کوله پشتی می گذاشت ، در نقطه ای از شهر می کا شت .
وقتی مقاومت دشمن را در هم شکستیم ازکنارپیکر غرقه بخونش می گذشتیم ، هنوز توی کوله اش چند نهال نخل داشت
نظرات دیوار ها
ممنون
روحشان شاد،سپاس.
روحشون شاد
{67}
روحشون شاد..ممنون
یادوخاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس گرامی باد
روحشون شاد
ممنون از شما
لایک به وجود مقدسشون