بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
پسرک و آدم برفی
- تعداد نظرات : 10
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۹/۰۷
- نمايش ها : 258
پسرکی با خانواده در یک کلبه دور از شهر زندگی می کرد.
او خیلی تنها بود...
هیچ دوستی نداشت که باهاش بازی کنه
یک روز وقتی صبح پسرک بیدار شد دید شب برف سنگینی باریده
او از خونه بیرون رفت و در جنگل نزدک خونه یک آدم برفی خیلی قشنگ درست کرد.
از آن روز به بعد پسرک دیگه تنها نبود آن با آدم برفی بازی می کرد حرف می زد
درددل می کرد ولی چون هوا خیلی سرد بود نمی تونست همیشه کنار دوستش
باشه ومجبور بود زود به خونه برگرده.
یک روز تصمیم گرفت که آدم برفی را به خونه بیاره تا همیشه کنارش باشه و
بتونه بیشتر باهاش بازی کنه .
پسرک آدم برفی را بغل کرد وبه خونه برد و اونو گذاشت تو انبار علوفه و خوشحال
بود که مجبور نیست به خاطر سردی هوا همیشه کنار دوستش نباشه.
بله...
پسرک آن شب خیلی خوشحال بود دوست داشت زودتر صبح بشه تا
با دوستش بازی کنه به همین خاطر زودتر از همه شبا خوابش برد.
پسرک صبح زود بیدار شد وبا عجله به انبار علوفه رفت تا به دوستش سلام
کنه ولی دوستش آنجا نبود و پسرک هیچ وقت نتونست که دوستش را پیدا
کنه...
{59}
آخی
ممنون دوست گرامی
ممنون
ممنون از توجه شما.
تو بی نظیری
اخی.. چقد غمناک بود..
ممنون
پسر است دیگر...خخخخخ