متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • حباب ۴

  •   حباب های بنفش در هوای قرمز آنچنان می رقصند که چشمانت را خیره می کنند بسیار بی وزن که با یک تلنگر هیچ می شوند و با یک متلک فرار می کنند هوای درون حباب می داند جایش آنجا نیست هوا باید آزاد باشد نه درون حباب و بعضا دلی که مثل حباب است نرم و لطیف لطافتی همچون پرهای بال قاصدکی که از شرق به غرب میرود رنگی تیره و سیاه درون حباب یک شهر را به نابودی می کشد بی آنکه هیچ کس بفهمد…
  • حباب ۳

  • حباب ها همیشه قربانی هوای درون خودشان هستندافکار امروز نقش مهمی در فردای تودارند تکراراشتباه دیگراشتباه نیست انتخاب است 
  • حباب ۲

  • قصه ۲و ۲ میشود ۴ را.. بارها معلمم آموخت... قصه آب و نا‌ن و بابا را بارها معلمم از سر گفت... لیک هرگز کسی نگفت، نگفت مرگ در جوی زندگی جاریست... حرفها هم فریب تکراری است... آه...حتی نفس کشیدن اجباری است...! قصه، ابر و باد و مه و خورشید را، صد بار معلمم تکرار کرد... لیک ،هیچ دستی‌ روی تخته سیه ننوشت: بچه جان ، بر حباب خانه مکن...حباب میشکند.…
  • حباب ۱

  • حباب و حبابی ترکید یکی از دور چنین فریاد کرد : این حباب عمر است که به یکباره چنین ترکیده ست. آن یکی گفت : حباب بغض است گه گاهی چنین می ترکد. رند دیگر هم گفت : این حباب شبنم بر تن یاس کبود است و ز شوق ترکیده ست اولی گفت : چه غریبانه شکست. دومی گفت : تفلکی عاشق بود . رند دیگر هم گفت : راستی مگر امروز عید است ... کودکی بازیگوش حلقه ای در دست داشت . نرم وآهسته به میدان آمد . او به نرمی و لطافت…