متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - homayun18

  • جنسیت : مرد
  • سن : 31
  • کشور : ایران
  • استان : خراسان رضوی
  • شهر : مشهد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : هرروز میکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : تنها / هرگز نمیخوام ازدواج کنم
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : خوب
  • شغل : کارشناس حسابداری شهرداری
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : معاف
  • شوخ طبعی : بی احساس
  • درباره من : هه درباره من فقی بدونین زندگی واسم تموم شدس
  • علایق من : یکی بود همه علاقم ب همون تموم شد حالا ک نیس علاقه ب زندگی هم دیگ ندارم
  • ماشین من : پژو
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : قرص
  • ورزش مورد علاقه : اشک
  • تیم مورد علاقه : تیمی ک عشقم درست کرد تا منو بکوب زمین
  • خواننده مورد علاقه : بهزادپکس.پاشایی.2fm.تتلو.زد بازی.مازیا فلاحی
  • فیلم مورد علاقه : فیلمی ک عشقم جلوم بازی کرد
  • بازیگر مورد علاقه : عشقم
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : شوکه
  • فریاد من : هه بی دلیل ولم کرد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : فروردین
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : http://up.hamkhone.ir/6/fd8286dedcaefb50c872c5ef91b40574.mp3

5 سال پيش

با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم

.
.
.
.

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند

کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام

من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره..

5 سال پيش

فرقِ من و تو فقط چند ساله !
من همين الآن مي خواهمَت

امّا تو

بخاطرِ بادِ سَرَت

ترديدِ بيجاي قلبت

وقت كُشيِ هميشگي ات

بايد آدمهاي از ما بهترانت اوّل له ات كنند

تا چند سالِ بعد قدرِ همين منِ ساده را بداني

فراموشكارِ محبوبم!

نمي خواهي همين امشب فكري كني؟

شايد راهِ چند ساله را يك شبه رفتي ...!

5 سال پيش

هر کسی شاید یه آهنگ داشته باشه که مدت هاست نمی تونه اون رو گوش بده!

یه آهنگ که گذشته رو واست تداعی می کنه و دلت نمی آد اون رو پاک کنی، میذاری اون گوشه کنارها بمونه، گاهی آهنگ ها لبریز از خاطره میشن و حرمت پیدا می کنن.

مثل بعضی از آدم ها، درسته که شاید دیگه نتونی اون ها رو ببینی و باهاشون حرف بزنی، اما از زندگیت پاک نمیشن، چون فراموش شدنی نیستن، اون ها همیشه یه جای امن گوشه ی دلت دارن.

5 سال پيش

دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره..
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری،
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی،
وقتی هم که اون تلخی تموم شد
دیگه میترسی بادوم بخوری که نکنه دوباره تلخ باشه..
عشق مثل اون بادوم تلخه؛
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی.
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن
از اون به بعدش یا واسه فراموشی یا از اجبار تنهایی.

5 سال پيش

يه پيرمردى هست اولِ ملاصدرا.. گلفروشه..!
گل نرگس ميفروشه..! شاخه شاخه ى گل هاش، بوى عشق ميده..!
اونَم كه عاشقِ گلِ نرگس..! از اون دخترايى نيس كه بخواد پولامو براى چيزاى الكى خرج كنم..! مثلاً راضى نيس كه هِى مثه معالى آباديا كه يه ماشين بنز، زيرِ پاشون هست و با عشقشون هرشب برن دُور دُور خريدِ عطر و كيف گرون قيمت و بعدشم هفت خوان غذا بخورن و برگردن خونشون..!
نه، كلاً مخالفِ اين چيزاس..!
ميگه جاىِ رستوران، سه تا از اون اَناراىِ خونتون رو بچين و بيار كه دون كنيم و بخوريم..! هم سالمتره هم ساده تر..!
ولى هميشه ميگه وقتى مياى هَمو ببينيم، جاى دو شاخه گلِ نرگس، چارتا بگير..!
دلم برا پيرمرده ميسوزه..! مطمئنم يه معشوقى تو ملاصدرا داشته كه هرروز، وقتِ ديدارشون، گل نرگس براش ميبرده..! اون موقع ها هم كه موبايل نداشته سلفى بگيره و پستش كنه تو اينستا و زيرشم بزنه: "مرسى كه هستى" يا "من و عشقم يهويى"..!
ولى از تهِ دلش دوسِش داشته كه هنوزم كه هنوزه، همونجاى قرارشون، گلِ نرگس به دست ايستاده كه معشوقش بياد..!
يه روز خواسم برم ببينمش..!
طبقِ عادتِ معمول، رفتم سرِ ملاصدرا كه گل براش بگيرم..! ديدم كنارِ پيرمرده ايستاده..! آروم از پشت رفتم چشاشو گرفتم..! بلند بلند ميخنديد ديوونه..! هزار بار بهش گفته بودم كه جلو جمع بلند نخنده..! مگه تو كتش ميره..! ديوونس..!
ولى يهو جا خورديم..! ديديم پيرمرده داره دستاشو ميكشه رو گونَش و اشكاشو پاك ميكنه..!
گفتم: "پدر جان.. چرا گريه ميكنى؟! چيزى شده؟!"
گفت: " منم تا دلت بخواد همين كارى رو كه تو الآن كرديو، انجام دادم..! چقد دلم تنگِ اون روزا شد..!"
گفتم: " ببخش پدرجان كه ناراحتتون كرديم..! اصلاً عمد نبود.."
گفت: " نه پسرم..! اتّفاقاً كار درستو ميكنى..! همينطور ديوونگى كنين.. دل و قلوه بدين.. عاشق بمونين.. فقط عاشق بمونين.. اونم تا ابد..!"
نميتونسم ناراحتىِ تو صورتشو تحمل كنم.. خدافظى كرديم و رفتيم باغ اِرَم..! اَنارا رو آوردم بيرون و شروع كرد به دون كردنشون..!
گفتم: " بيا يه قولى به هم بديم.. نشه ده بيست سالِ ديگه عينِ اين پيرمرده بشيم و حسرتِ روزاى خوبمونو بخوريم.. بيا قول بديم ابدى باشيم.. نه من بد شم نه تو..! اَزَمون يه ما بمونه كه فردا پس فردا كه نوه هامون روبرومون ايستادن، بهشون با افتخار بگيم كه مثل خودمون عاشق شَن..!"

5 سال پيش

آدما خوب می دونن چه مرگشونه
فقط بعضی وقتا خودت نمی خوای خوب شی ، خودت مرهم نمیذاری رو زخمات
تا همینطوری بسوزن و خوب نشن ...
نمیخوای یادت بره چرا زخم شدن و با همین زخما چقدر باید راه بری و به کجاها " باید " برسی !
من نمی خواستم زخمام خوب بشن ،
حتی وقتی اومدی آماده نبودم ،
اما به خودم گفتم اگه این آدم باشه
حاضرم تغییر کنم ،
حاضرم پا بذارم رو همه چیز و دوباره شروع کنم ،
حاضرم ...
اما حالا چی ؟
تو می دونی روی زخمای قدیمی ،
زخم نو خوردن چه حسی داره ؟
خیلی بده ...
خیلی درد داره ،
شکسته شی ،
درست از نقطه ایی که
فکر می کردی
میشه دوباره زندگی کرد .