توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
آرزوهای خاموش ...
- تعداد نظرات : 67
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
- نمايش ها : 308
یکی از آرزوهام اینکه یه کتاب فروشی راه بندازم با این حس و حال
بعدشم اون وسط، سه چهار تا صندلی راحتی بزارم تا جوونا بیان بشینن روش و کتاب بخونن
منم اون وسط نگاشون کنم و با خودم بگم: کجایی جوانی که یادش بخیر
نظرات دیوار ها
ممنون
لایک
آخ آخ...
{1}
خوب تپلی باشه ... همون قهرمان ملیه نیست مگه ... باید بهش ارج و قرب بدیم
منم میخوام
خودت چی فکر می کنی؟کامنتتو ببین....تپلی
خرمگسم ساده...{1}
نامردا چیه پشت سر من بگو بخند راه انداختید ؟؟
خرمگسم ساده...
عجب.....مواظب باشااااا
چه کنیم،همه مدل مشتری رو باید راضی نگه داشت!
خدا خیرتون بده..نگران بودم
چه کنیم،همه مدل مشتری رو باید راضی نگه داشت!
اصولاً حق با مشتریه ... مخصوصاً اگه تپل باشه
کتابفروشیمون مجازیه:-?.... امثال تپلی هم میان؟{13}
برا امثال تپلی هم کتاب میاریم
چه کنیم،همه مدل مشتری رو باید راضی نگه داشت!
کتابفروشیمون مجازیه:-?.... امثال تپلی هم میان؟{13}
کجاش خوبه آخه
کتابفروشیمون مجازیه.... امثال تپلی هم میان؟
آقا نمی گم تکنولوژِی بده ... ولی می دونی کتاب یه فرهنگه ... تاریخ ... اصول و عقاید یه ملته ... باید باشه ... باید
:-(( :-((
چقدر حیف...لعنت...
فقط نمی دونم مشتری ها می تونن حضور دائمی یه خرمگسو تحمل کنن ... :D
تقسیم کار میکنیم....
خب کمتر ویز ویز کن این نیم مثقال کتابخونمونم در نرن
کتاب بخونیم تا حال دنیا خوب بشه
ممنون
سرمایه گذار هم قبول می کنیم
تو این مملکت فقط باید فلافلی و ارزانی لباس بزنی تا خیالت برا بیست سال راحت باشه!
امروز رفته بودم اونور شهر ... سر یکی از چهار راه ها یه کتاب فروشی خیلی معروفی بود ... خیلی قدیمی ... یعنی من از وقتی چشم باز کرده بودم اونجا بود ... چشمتون روز بد نبینه ... دیدم تعطیل شده ... جاش دارن قاب موبایل می فروشن ... یاد دوست مینا افتادم .... آی کفرم در اومد ... می خواستم با کله برم تو شیشه ....
آقا نمی گم تکنولوژِی بده ... ولی می دونی کتاب یه فرهنگه ... تاریخ ... اصول و عقاید یه ملته ... باید باشه ... باید
اسم خوبیه .... مشتری جذب کنه ... برا بچه های همخونم تخفیف در نظر می گیریم ... اصلاً میشه پاتوق همخونه ای ها، البته اونایی که اهل کتابن ....
می گیرنمون که{13}
پایم بد جور ... کارهای هنری با شما ... کارهای یدی و سختشم با من ... درسته جسم کوچیکه .. ولی فلفل نبین چه ریزم ....
فقط نمی دونم مشتری ها می تونن حضور دائمی یه خرمگسو تحمل کنن ...
فکر کنم یک روح در چند بدنی ...
صبا اینجا ... صبا اونجا ... صبا همه جا
چه آرزوی قشنگی...چه آرزوی مفید و با ارزشی..
کتاب بخونیم تا حال دنیا خوب بشه
ممنون
امین
شوخیدم:-*
نه توروخدا
کارد بخوره...
هیچی
شوخیدم
تو این مملکت فقط باید فلافلی و ارزانی لباس بزنی تا خیالت برا بیست سال راحت باشه!
دقیقا فقط شکم..شکم..خواراکی فروشی همیشه جواب میده
می گیرنمون که{13}
اسم کتابسرا رو هم میذاریم مینا و خرمگس
دوستت پسر بود؟:soot
اوهوم...چیه مگه ؟
تو زیرزمینش هم کتابهای ممنوعه!میذاریم و فقط اعضای ویژه و معتمد رو میذاریم استفاده کنن{17}
..منم ایده هایی دارم..میگم خرمگس تو هم جم کن بیا شریک شیم......
می گیرنمون که
دوسال که چیزی نیست...آخه حیف نیست؟
تو این مملکت فقط باید فلافلی و ارزانی لباس بزنی تا خیالت برا بیست سال راحت باشه!
اون پسره:soot
دوستت پسر بود؟
عاااالی میشه.کلی ایده اومد تو ذهنم.
تو زیرزمینش هم کتابهای ممنوعه!میذاریم و فقط اعضای ویژه و معتمد رو میذاریم استفاده کنن
:هوف
تو این مملکت.....{4}...اعصابم خورد شد.:lanati
باز دوسالم خوب بود دیگه دمش گرماعصابتو خورد نکن
قربون هنرمندم بشم
اون پسره
صفحات
1 2