متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • روزگار جوانی ...

  • روزگار جوانی مهمانها دورتادور اتاق نشسته بودند. آتنا در حالیکه جوراب محمود دستش بود از اتاق بیرون آمد خندید و گفت: مینو تو واقعا جورابهای محمود رو هم اطو میکنی؟ من در حالیکه چای را به مهمانها تعارف می کردم با افتخار لبخند زدم و گفتم:آقامون لباس چروک نمیپوشه.مهمانها خندیدند و به من نگاه کردند. آن زمان فکر میکردم نگاهشان از روی تحسین است و من یک سروگردن از تمام زنهای خانواده بالاترم. آتنا جوراب به د…