توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..
از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!!
آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟..
تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!!
باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم..
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!!
وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى..
یک حجله دید و عکسى ، بر آن به یادگارى!!
خود را ز پیش ماهى ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!!
نالید و یادش افتاد ، از ماهى آن صدایی..
وقتى که گفت با عشق ، میمیرم از جدایى!!
ای کاشک آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!...
نظرات دیوار ها
{h}{h}{h}{h}{h}
بلی واقعا زیباست
آدمها برای هم سنگ تمام میگذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه…
آن جا که در میان خاک خوابیدی ؛
" سنگ تمام " را میگذارند و میروند …!
مطلب خوبی بود.ممنون
مطالب شماهم زیباست، ممنون
بسیار عالی وزیبا
گاهی می رود تا دست پر برگردد بر آشیانه ای که در افکارش برای خود ساخته،اما نمی داند که مایه وجودی را با خود برده که دیگر در برگشت نخواهد دید جز جسم پژمرده ای
آدمها برای هم سنگ تمام میگذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه…
آن جا که در میان خاک خوابیدی ؛
" سنگ تمام " را میگذارند و میروند …!
مطلب خوبی بود.ممنون
ممنون
بیت آخرش