متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • دل من...

  • دل من دشت وسیعیست به اندازه مهرکه بر آن ، سالی چندتو ندانسته خدایی کردی !دل من صادق بودپاک و یکرنگ و زلالآن زمانی که تو رابیشتر از نفسش می طلبیدمی توانستی توبه کلامی سر دل باز کنیبه نگاهی سخن از راز کنیقصه غصه من کوتاه وشرح دلدادگی آغاز کنیمی توانستی توکه غرورت را . . . آه . . .می توانستی . . . اما ، آیادل تو با دل من . . . ؟آه . . .بگذار که سربسته بماند این رازروزها می گذرند . . .همره این امیدــ …
  • احساس...

  • شیشه نازک احساس مرا دست نزن ! چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!! آن که میگفت که احساس مرا می فهمد … کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
  • تقدیم به ...

  • می خواهم با کسی بروم که دوستش دارم . . . نمی خواهم بهای همراهی را با حساب و کتاب بسنجم ، یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم . . . نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نمی دارد ؟! می خواهم بروم . . . با کسی که دوستش می دارم . . . !
  • فرصتی نیست بیا...

  • من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟ بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟ خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی! آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟ خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟ گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی لک شده دست تو از شاخه‌ی گیلاس چرا؟ از درختان دلم عشق بچین، نوبری است فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟…
  • مسجد و می خانه...

  • مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد : "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ." روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و می خانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !" امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !"&n…
  • زندگی...

  • زندگی ،  ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق   زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، سهم تو از این دنیاست زندگی ،  پنجره ای باز به دنیای وجود تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ، آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم ، در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل ، برگیریم ، رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم زندگی ، رسم پذیرای…
  • ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..…

  • ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ .. ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ .. ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ .. ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻧﺸﻮﯼ .. ﻣﻼﮎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻗﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺩﻟﺶ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .. ﻭ ﻛﻼﻡ ﺁﺧﺮ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻤﻠﮏ ﺗﻮ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﺎﺯﯼ ﺑﺰﻧﯽ...…
  • چه دنیای بدی....

  • یکی گفت: چه دنیای بدی حتی شاخه های گل هم خار دارند!   دیگری گفت: چه دنیای خوبی حتی شاخه های پر خار هم گل دارند!   عظمت در تفکر است، نه در چیزی که میبینیم
  • ﺩﺭ ﭘﯽ ﮐﺎﻓﻪ ﺩﻧﺠﯽ ﻫﺴﺘﻢ...

  • ﺩﺭ ﭘﯽ ﮐﺎﻓﻪ ﺩﻧﺠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺒﺎﺯﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺳﺖ ﺑﺸﻮﯾﺪ ﮔﻬﮕﺎﻩ ﻭ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻧﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﻪ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺁﻩ ﮐﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺩ ﺯﺩﻩ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﻪ ﺷﻤﻊ ﻭ ﮔﺮﺍﻣﺎﻓﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...ﮔﻞ ﮔﻠﺪﻭﻥ /ﺑﻮﯼ ﻣﻮﻫﺎﺕ /ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﻣﻮ ... ﻭ ﺗﻮ ﯾﮑﻤﺮﺗﺒﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯽ ﮐﺎﻓﻪ ﯾﮏ ﮐﺸﺘﯽ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﻂ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻠﻌﻨﺪ…
  • باران که می بارد جدایی درد دارد....

  • باران که می بارد جدایی درد دارد.............دل کندن از یک آشنایی درد دارد هی شعر تر در خاطرم می آید اما................آواز هم بی همنوایی درد دارد وقتی به زندان کسی خو کرده باشی............بال و پرت روز رهایی درد دارد دیگر نمی فهمی کجایی یا چه هستی....آشفتگی ، سر به هوایی درد دارد تقصیر باران نیست این دیوانگی ها............تنها شدن در هر هوایی درد دارد باید گذشتن را بیاموزم دوباره.................…