متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    چشم ها . . :)

  • تعداد نظرات : 19
  • ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۲/۲۱
  • نمايش ها : 332

 

 

 

 

مداد به دست مینشینم رویِ یکی از صندلی هایِ نزدیکِ پنجره ؛



کلاهِ پالتو را تا نزدیکِ چشمَم پایین می آوَرَم ،



دفترم را باز میکنم . . چهره هایِ مختلف ، نگاه هایِ مختلف . .



بعضی ها انگار حواسشان نبود وقتی می کشیدَمِشان . . 



نگاهِشان رفته بود سَمتِ دیگری . .



ورق میزنم و چند صفحه بعد چشمم به یک نگاه خیره میشود



یک لحظه خودم را جمع میکنم ، به خودم میلرزم . . چه نگاهِ سردی . .



فکر کنم این را همان روزی کشیدم که تو نبودی !



 

 

 

 

 

 


راستی ! گفتم سرد . .



بی اختیار چشمم رفت سراغِ حیاط و درخت ها



- : هوا چه سوزی داره امروز !



" کسی به اردیبهشت چیزی گفته که اینجوری یخ کرده ؟! "



+ : خانــــومِ . . . حَـواسِتون به کلاس هست ؟ 



- : بله استاد گوشم با شماست . .



+ : خب ، پس تا یه کم چیزایی که گفتم رو توضیح بدی ،



منم یه چیزایی رو روی تابلو یادداشت میکنم . .



به این فکر میکنم که وقتِ خوبی برای مُچ گرفتن نبود !



و بعد تصور میکنم " الان باید گوشه ی چشمش ، مثل این شخصیت های 


 

کارتونی برق بزند از اینکه توانسته مُچَم را بگیرد . . ! "



بلند میشوم ، حواسم را از چشم ها پرت میکنم . . .



تمامِ کلماتِ ذهنم را جمع میکنم یک گوشه و ، چهار - پنج دقیقه



برایش از نظریه های فروید و اریکسون حرف میزنم



لبخندی پهن میشود روی صورتش ،



حدس میزنم که در دلش میگوید : دمِ خودم و تدریسَم گرم !



 من امّا ، به این فکرمیکنم که این نظریه ها چه فایده ای دارد ،



وقتی هیچ کدام الان نیستند برای خواندنِ راز  چشم هایِ تو  ؟!



دوباره مینشینم و مداد قِل میخورد لایِ انگشتانم . .




 

 

 

 

 

مثلِ همیشه از یک بیضی شروع میکنم ،



کم کم مو ها می آیند و می نشینند دور و برش . . 



نباید اینقدر بلند باشد . . آهان ، حالا بهتر شد



میروم سراغ چشم ها . . !



- : چرا اونجوری که میخوام نمیشه ؟



بینی و دهان را که حفظم از بس کشیدمش . .



قـَدَش هم کمی بلند تر باشد . . مَرد است خلاصه !



دوباره میرسم به چشم ها . . . چرا امروز اینقدر بد قِلِقی میکنند ؟



هفت هشت باری پاک کردم و کشیدم تا به دلم نشست . .



صدایِ باد دوباره نگاهم را کشید به بیرون حیاط . .



بادِ سرد ، من اما احساس گرما میکنم



از آن گرما هایِ خوبی که دوست ندارم به این زودی ها تمام شود . .



دستانم را قفل کردم پشت سرم و خیره شدم به صورتش



این بار ، لبخند می آید گوشه یِ صورتِ من . .




راستی ، چرا این  چشم ها  اینقدر شبیهِ  تـــــــــــو  شد ؟! 




 

 

 

 

 

 

  خود نویس :)


 

 

 

موزیک :


 


( Dvorak ( Sinfonia No.9 Del Nuevo Mundo

نظرات دیوار ها


Fereshteh
ارسال پاسخ

Mohi18 :
عالی بود کصاااااااافد {7}

الان میفهمم چرا همیشه نمره انشات از ما بیشتر بود :d

واقعا حرف نداشت...معرررررکه :-x

قربونت برم

Mohi18
ارسال پاسخ

عالی بود کصاااااااافد

الان میفهمم چرا همیشه نمره انشات از ما بیشتر بود

واقعا حرف نداشت...معرررررکه

Fereshteh
ارسال پاسخ

پریسا 1 :
پریسا 2 : لطف داری گلم همچنین

pariiSsa
ارسال پاسخ

خیلی قلمت زیبا وبااحساسه
زنده باشی وپایدار

پریسا
ارسال پاسخ
Fereshteh
ارسال پاسخ

aryan_ : خواهش دایی جان
ماریا : قربونت

marya1370
ارسال پاسخ

قلمت رَوان
سپاس

aryan_
ارسال پاسخ

ممنون

Fereshteh
ارسال پاسخ

808atanaz : Merci azizam
Tina_jo0n : Merci
varteh : merci aziz
kharmagas : Merci
sana70 : Mamnoon
AZAD : Mamnoon
persian_na30 : Azizami
aryan_ : Merciiii
http://s7.picofile.com/d/3b932fc2-3b59-47c4-9eda-15e03cc5162b/08_Dvorak_Sinfonia_No_9_Del_Nuevo_Mundo.mp3
Shadi : Merci Golam

кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

معرکه بود خودنویست

aryan_
ارسال پاسخ

آهنگ واسم پخش نشد

aryan_
ارسال پاسخ

قشنگه جاندایی جان

persian_na30
ارسال پاسخ

قشنگ بود

AZAD
ارسال پاسخ

تشکر
زیبا بود

Sana70
ارسال پاسخ

بسیار زیبا

kharmagas
ارسال پاسخ

تا نصفش که خوندم عالی بود، ولی بقیشو حوصلم نکشید. شرمنده ولی خستم، خسته ....

_MiM_
ارسال پاسخ

خیلی عالی ...

Tina_jo0n
ارسال پاسخ

واقعا لذت بردم
+++

808atanaz
ارسال پاسخ

قشنگ ...