متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - mahya74

  • جنسیت : زن
  • سن : 29
  • کشور : ایران
  • استان : خراسان رضوی
  • شهر : مشهد
  • فرم بدن : لاغر
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : قهوه ای روشن
  • رنگ چشم : فندقی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : چپ و اصلاح طلب
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : بی احساس
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : شادمهر
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : اسفند
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 21982_headd1jzjdaz5covyoevr6c7uhgnno583h1799.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

خیلی وقته عادت کردم
که دیگه به کسی عادت نکنم
چون بعضــعیــا
با تمام وجودشون بی وجودن!

8 سال پيش

ﻣﻦ ﻫــــﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻫـــﺮﻟﺤﻈﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﻣﯽ ﺷــﻮﻡ !!!
ﮐــﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐــﻨﯽ ... ؟ !!
ﮐــﺠﺎﯾﯽ ... ؟ !!
ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ... ؟ !!
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ !!...
× ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﺑﺮﺍﮮ ﻣـטּ ×
× ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﮮ ﻣـטּ ×
× ﻫﻤـﮧ ﺑﻐﺾ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﮮ ﻣـטּ ×
ﺗـﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻨﺪ .................
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺎ ﻣـﻦ ﻫﻢ ﺑﺸﻨﻮﻡ
× ﺻﺪﺍﮮ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ × × ﺻﺪﺍﮮ ﻫﻤﯿﺸـﮧ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ

8 سال پيش

دوست داشتن تو❣

8 سال پيش

چرا گرفته دلت؛
مثل آنکه تنهایی!
چقدر هم تنها

خیال میکنم دچار آن رگ پنهان
رنگ ها هستی

دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران
باشد،
همیشه فاصله ای هست,
دچار باید بود
و گر نه زمزمه حیرت
میان دو حرف
حرام خواهد شد

و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق
ابهامند
نه صدای فاصله هایی که مثل
نقره تمیزند
وبا شنیدن یک هیچ میشوند کدر,

همیشه عاشق تنهاست!

8 سال پيش

باتو هستم ای غریبه،

آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار،

این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا،

آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم

شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟

8 سال پيش

دستانم را بگير ...

ميخواهم براي لحظه اي آرامشت را قرض بگيرم …

ميداني...

هوا سرد است اين روزها

اما چه گرماي شيريني است

بودن در کنارت...

و بودن در هوايي که نفسهاي تو در آن جاري است!

سخت شده ثانيه اي بي تو نفس کشيدن

نفسهايم ...

م?من گرمي چون سينه ات را مي خواهد و مي طلبد

چشمانم فقط تو را مي خواهد و مي طللبد

دستانم فقط لمس انگشتان تو را مي خواهد و مي طلبد

و حتي لبهايم ....

و حتي تمام جانم ....

دوستت دارم ...

راســـتي...!!!

لرزش دستانم ، زردي صورتم ، بيقراريم …

حکايت از اعتياد من است ، آري معتاد شده ام ، به “تو”

يک قـــــول!!!

صبرت که تمام شد نرو.....

منتظر بمان

شايد!!!

قشنگ ترين احساس از آن لحظه باشد...



در پـــايــــان حرفهـــــايـم...



جاگذاشته ام دلي!!!

هـــــرکه يافت...

مژدگاني اش تمام “زندگي ام”