متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - khakestar1012

  • جنسیت : زن
  • سن : 24
  • کشور : ایران
  • استان : اصفهان
  • شهر : نجف آباد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

7 سال پيش

فــــــایتــــــر..*(مبــــــارز)*.. یعنــــــی..!!

ببــــــری وحــــــشی

که از کــــــنار هــــــمه

بــــــه آرامــــــی میــــــگذری

داش غیرت..........................

7 سال پيش

بزرگ ترین متهم تاریخ کسی است

که نداند

قلبش برای چه کسی می تپد .

7 سال پيش

آنچه پیر میشود جسم است نه روان تو،

در جستجوی رویاهایت باش،

تا احساست را نوازش کند و قدرت حرکتت را افزایش دهد،

حتی اگر به رویاهات نرسی

لااقل از مسیر حرکتت در زندگی لذت برده ای..!

7 سال پيش

از هـمه ي آدمـا
توقــع نداشـته باشين
حرفـتونو بفهمن
خيلـياشون حتی حرفيو كه...
خودشـون ميزنن رو هــم نميفهمن..

7 سال پيش

وشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگرامروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود داردبرای دلهره
ونه گذشته ای برای حسرت...

7 سال پيش

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست



اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست



چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست

چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست



مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل

که می به گرمی آغوش یار باید و نیست



درون آتش از آنم که آتشین گل من

مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست



به سردمهری باد خزان نباید و هست

به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست



چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق

تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست



کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو

به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست



رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا

که روز وصل دلم را قرار باید و نیست.