تو همآنی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دل خون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِدلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
- جنسیت : زن
- سن : 29
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ چشم : قهوه ای
- رنگ مو : قهوه ای روشن
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- شغل : شغلم خورد کنی :))
- درآمد : معرکه
- وضعیت کار : دانشجو
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من :
آیدی اینستا _bahar70_
اگه اومدین خودتونو معرفی کنید بگین از بچه های سایتین
خوشحال میشم - علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : ژیان
- آدرس وبلاگ : www.setaresoheyl1990.blogfa.com
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : مهربون
- فریاد من : // آیدی اینستاگرام: _bahar70_ / مثل سیگار نصفه افتادم، در جهانی که پمپ بنزین بود...
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : آذر
- تعداد اخطار : انتخاب كنيد
- دلیل اخطار : انتخاب كنيد
- هدر پروفایل : 106_headkreyg7zvyn1m5yt3cq9rqjojjmxfbqum61ac.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد


همین حالا جگرگوشه هایتان را بیدار کنید دختران ایرانمان را و در آغوششان بگیرید و به آنها بگویید مایملک هیچ اهریمن داس به دستی نیستند به آنها بگویید به دنیا آمده ان تا زندگی کنندبا همه درست ها ونادرست هایشان با همه تصمیم های صحیح و غلطشان بگوییدحتی اگر نیمه سوخته از جهنمی شیطانی هم بیرون آمدی
باز به آغوش امن من برگرد دخترم ...

MR_King :
مروز بچه هه به مامانش گفت: مامان شام چی بخوریم؟ مامانشم بهش گفت:شما پیشنهادت چیه عزیزم؟
ما دهه شصتی ها از تو کوچه چرک و کثیف با پای پتی میومدیم تو خونه به مامان میگفتیم :
چی داری بخوریم؟ میگفت: تیرِ ناحق.
ما دهه شصتی ها از تو کوچه چرک و کثیف با پای پتی میومدیم تو خونه به مامان میگفتیم :
چی داری بخوریم؟ میگفت: تیرِ ناحق.
نه..میگفتن بیا کتک بخور فعلا.قشنگ یادمه

رفتم روانشناس ازم پرسید تا حالا شده برگردی و به عقبت نگاه کنی؟
یهو برگشتم پشتمو دیدم گفتم دیواره،خب؟
گفت مینویسم ببرنت تیمارستان مرتیکه خر

آی زندگی!
اینها نفس کشیدن نیست!
نفس کشیدن نیست
ما از مرگ، خالی و پُر میشویم.
جنگها روشناند
و ماشین آتشنشانی نمیتواند
جنایت را خاموش کند.
گروس_عبدالملکیان
+++5