متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - hassan861

  • جنسیت : مرد
  • سن : 37
  • کشور : ایران
  • استان : مرکزی
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : اخمو
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

می، ميكشيم و خنده‌ی مستانه ميزنيم

با اين دو روزه‌ی عمر، چه ها ميكنيم ما

** صائب تبریزی **

10 سال پيش

یه بار سوار تاکسی شدم گفتم سلام بعد همون لحظه رادیو ماشین روشن بود یهو تو رادیو گفت السلام و علیک یا ...
یعنی من الان از اون موقع تو فکرم یارو رادیوشو با من هماهنگ کرده بود

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

10 سال پيش

درد هایت را به هر کسی نگو

چون یاد میگیرند چگونه دلت را به درد آورند

خوشحال میشم بخونی نظرتو بدی عزیزم

10 سال پيش

یه توله سگ خریدم قدش کلا تا مچ پامه تو حیاط کمین میکنه من که اومدم همچین میپره گازم میگیره که انگار ارثه باباشو خوردم
شانسه ما داریم !!!

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

10 سال پيش

ی شـب تـو خـونمـون با بچـــه هـای فامیــــــــل داشتیـم قایـم باشـک بـازی میکـــــــردیم،
نوبـت مـــــــن بـود چشـــــم بـذارم.
آقـا هیچـی مـا چشـم گذاشتیـــــم تـا 10 شمـردم تـا چشممـــــــو بـاز کـردمـ، گفتـم اومـدم دیـدم صدای بستـــــــه شـدن در توالــــــت اومـد.
دویـدم رفتــــــم در توالتٌ بـاز کـردم به امیـد اینکــــه یکـی رفتـه اونجــــــا قایـــــم شــــده دیـدم بابا نشستـــــه تـو توالـــــت و داره داد میزنـه تـــــوله ســــگ درو بٍبَنــــــــــد.
هیچـــــی دیگه منـم درو نبستـه، فرار کـردم رفتـم یـه جـا قایـم شـــــــدم تا یـــــه هفتـه م جلـو چشـم بـابـام آفتـابـی نمیشـــــــــدم

❤ ▬▬+❺ ▬▬❤

10 سال پيش

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!