متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - buok

  • جنسیت : مرد
  • سن : 40
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : قهوه ای تیره
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : خوب
  • شغل : مهندس
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : پیچیده
  • علایق من : آرامش + بچه + طبیعت گردی
  • ماشین من : دارم
  • آدرس وبلاگ : http://imfarmer.blogfa.com
  • غذای مورد علاقه : -
  • ورزش مورد علاقه : -
  • تیم مورد علاقه : -
  • خواننده مورد علاقه : -
  • فیلم مورد علاقه : -
  • بازیگر مورد علاقه : -
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : خونسرد
  • فریاد من : سیگار عیبه
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : آذر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

خوشبختی یعنی …

داشتن کسی که بیـــــــشتر از خودش تــــو رو بخواد و

بیشـــــتر از تــــو هــیــــچــــی نــخوآد

_______________________

بلاگ جدیدم : دوستت دارم ، حرمت دارد

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/73295/

دوست عزیز خوشحال میشم بخونی و نظر بدی ، ممنون

5++++

10 سال پيش

همواره به یاد داشته باشیم که

بهترین چیزها در زندگی رایگان هستند :

لبخند ... دوستی ... خانواده ...بوسه ... استراحت ...محبت ... خنده ... عشق ....

خاطرات شیرین.....

10 سال پيش

هنگام روز
كجا می روی
در خانه بمان
غمگینم
گیلاس ها بر درختان نشسته اند
پرنده از تنهایی
پر نمی زند
هراس دارد
من
همواره در روز
زخم قلبم را به تو
نشان می دهم
در خانه بمان
آوازها
از خانه دور است
یك ستاره
هنوز در آسمان
مانده است
شب می شود
گلهای سرخ
در شب
در باغچه دیده نمی شوند
در باغچه یادبود تو است
كنار این بوته های گل سرخ
می خواستی بمیری
مردی
به تو بانگ زدیم
تو را صدا كردیم
تو مرده بودی
یار من
لحظه ای در بهشت
دوام آور
شب تمام می شود
كلید خانه را
گم كرده بودیم
در كوچه ماندیم
در كنار خانه
علف ها روییده بود
اما چه سود
سایه نداشتند
زاده شدم
كه لباس نو بپوشم
جمعه ها تعطیل باشد
در تابستان
آب سرد بنوشم
عشق را باور كنم
كلمات مرا به ستوه نمی آورد
انگشتانم
در میان برگهای درختان
تسلیم روز می شوم
لباسها بر تنم
كهنه است
من
در تابستان آب گرم
می نوشم
هنوز تشنه ام
******************